مهمانی فرشته در غروب جمعه
دیروز در خانه ضیافتی برپا بود.مهمانی یسنای عزیز با چای و میوه.از آشپزخانه کوچکش تو بشقاب یک میوه پلاستیکی و کنارش یه چاقو گذاشته بود و گذاشت جلوم و میگه مِه مَه مایین(بفرمایین) واسه بابا محمد هم همینطور. و چه جالب که برای هرکداممان میوه محبوبمان را گذاشته بود برای من سیب و برای بابا موز و ما چه ذوق مرگ شدیم از این پذیرایی کودکانه... چای خیالیش درون فنجان را با قند خیالش شیرین کرده و با دستان کوچکش تعارف میکند و چه شیرین بود این چای خیال....