مسافر کوچک ما
با توام دخترم
تو که نگاهت، راه رفتنت ،ذوق کردنت،خندیدنت... همه و همه برایم خاص است و می دانم برای همیشه خاص خواهد ماند. با توام. تو که می دانم روزی بزرگ خواهی شد و از همین امروز می توانم بفهمم که آنوقت چقدر دلم برای این روزها تنگ خواهد شد. برای همین روزهایی که من ظرف می شویم . تو جیغهای بنفش می کشی و از گوشه چشم می بینم که منتظر امر سکوت منی. برای همین روزهایی که وقتی دراز می کشم تا خستگی کار را از یاد ببرم همین که چشمهایم بسته می شود گرمای صورتت را حس می کنم که آمده ای کنارم نشسته ای و منتظر بازی کردنی و آنقدر معصومانه نگاه میکنی که دلم نمیاید به خواسته ات تن ندهم.میدانم که روزی بزرگ میشوی و به دنبال پیدا کردن گل سرخت خواهی رفت و من میمانم که ایکاش بیشتر بوسیده و بوییده بودمت. ولی بدان که به خنده تو دلخوشم و به انتخابت احترام میگذارم حتی اگر نبودم...