کودک درون
این روزها کودک درونم بیدار شده یا نمیدونم احساس مادریم فوران کرده یا شایدم به خاطر این روزهای کش اومده تابستونه که پا به پای دخترم مینشینم و نقاشی میکنم. مداد رنگیهاش رو میارم و با هم کتاب رنگ آمیزی رو رنگ میکنیم.البته بیشتر کودک درونم من فعاله تا دخترم. اونقدر گرم رنگ کردن میشم که یکدفعه به خودم میام میبینم نمیذارم یسنا خلاقیتش شکوفا بشه و دارم بهش میگم نه اونجوری که من میگم رنگ کن!!! ظرف کف درست میکنم و با یسنا میریم تراس و حباب بازی ولی هنوز یاد نگرفته که چطور حباب بسازه واسه همین دوباره کودک درونم دست به کار میشه و شروع میکنه به حباب ساختن و ذوق میکنم از شکلهای متنوعی که از نی بیرون میاد و یسنا فقط نگاه میکنه به کودکانه های ما...