سفر و خاطره
هفته سوم مرداد ماهِ گرم امسال رو یه جور متفاوتی شروع کردیم. بار و بندیل سفر بستیم و همراه همسفرای همیشه همراهمون خاله وحیده و عمو رضا و پارمیس گلی راهی یه سفر یه هفته ای شدیم به سمت غرب ایران و تبریز زیبا. گنبد سلطانیه به دوستای عزیزمون رسیدیم و دیدار تازه کردیم. انگار شما بچه ها بیشتر از ما دلتون برای هم تنگ شده بود که مسیر زنجان تا تبریز رو از هم جدا نشدین و هردو تون توی ماشین کنار هم نشستین و تا خود تبریز برای هم ریز ریز حرف میزدین و میخندیدین و بازی میکردین. دوسه روزی تبریز موندیم و لحظه به لحظه اش رو برای خودمون خاطره های زیبا ساختیم و از مهمون نوازی مردم تبریز سرمست بودیم .الحق که این بیت شعر، مهمون نوازی مردم تبریز رو به خوبی توصیف میکنه که:
شهر تبریز است و جان قربان جانان میکند سرمه چشم از غبار کفش مهمان میکند.
بعد از تبریز هم راهی سرعین شدیم تا هم از هوای خوبش استفاده کنیم و هم از آب گرمش بهره مند بشیم. وای که چقدر توی استخرهای آب گرمِ سرعین با پارمیس بازی کردین و خندیدین. اونقدر بازی و شیطنت کردین که وقتی از استخر اومدیم بیرون ،پارمیس از خستگی خوابش برد تا صبح فرداش و فردا تا چشم باز کرد بازم سراغ استخر میگرفت و هردو لحظه شماری میکردین تا عصر بشه و دوباره برید آب بازی...لحظه لحظه های سرعین برامون خاطره شد و گفتیم و خندیدیم.یادش به خیر... آخر سفرمون هم از گردنه حیران گذشتیم و رسیدیم به دریایی که چشم انتظارش بودی و دلت میخواست هرچه زودتر برسی بهش و اینبار برخلاف دفعه های پیش از دریا نترسیدی و حسابی بازی کردی .من و بابا تموم سعیمون رو کردیم که بهت خوش بگذره و برات پرخاطره بشه نفسم. بابا محمد سنگ تموم گذاشت برامون و کاری کرد که به همه خوش بگذره. دست مریزاد داره بابای گلت.
دست یاری به سمت خاله وحیده دراز میکنم تا عکسهات رو بهم برسونه این چندتا عکس رو داشته باش تا بعد نفسم
شهربازی لاله پارک
خونه کله قندی روستای کندوان و گلیمهای خوش آب و رنگش
پیست آلوارس سرعین
دختر اسب سوار من بر فراز آلوارس
اردبیل، تندیس ختایی
جاده اسالم به خلخال