یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

سفر با طعم بهشت

1392/4/20 16:28
نویسنده : مامان الهه
589 بازدید
اشتراک گذاری

یه سفر تابستونی اونم با قطار تو دل کویر به سمت آسمان هشتم که میگن دل خیلیها به سمتش روونه است. اصلا نمیدونم چی شد که ما هم مسافر مشهد شدیم. یه نذر مادرانه تو اون لحظه های بد مریضی عمو امیر که بعد از بهبودیش تو اولین فرصت بریم پابوس امام رضا، و همه شکرانه به جا بیارن واسه سلامتی دوباره اش ما رو کشوند به سمت مشهد. هوهو چی چی کنون راه افتادیم با کلی شوق و ذوق و بیشتر از ما تو یسنای نازم که عاشق قطار و هوهو چی چی کردنی و چقدر هیجان داشتی واسه این سفر قطاری. البته اولین بارت نبود که سوار قطار میشدی ولی دفعه قبل خیلی کوچیک بودی و شاید اگه عکسهای اون موقع نبود اصلا یادت نمونده بود که قبلا هم سوار قطار شدی. به هرحال کلی خوشحال و شاد بودی و اینبار تو این سفر سعیم این بود که خیلی آدم بزرگ بازی در نیارم و بذارم تو از همه چیز به کمالش حظ ببری و خوشحال باشی. بعد از ساعتهای زیادی که تو قطار بودیم و تو حسابی شیطنت کردی و یک باری هم از تخت بالایی پرت شدی پایین چون میخواستی خودت بیای پایین و حسابی ترسوندیمون بالاخره رسیدیم مشهد و اتاقهایی  رو که از قبل رزرو بود رو تحویل گرفتیم و بعد یه استراحت مختصر راهی حرم شدیم . چه صفایی داشت و دل و روحمون رو جلا دادیم. چقدر نگاه تو با تعجب همراه بود. با یه دستت چادر گل آبیت رو دست گرفته بودی و با نگاهت همه چیز رو دنبال میکردی. جالب تر از همه این بود که برخلاف باور من که فکر میکردم چیزی از دو سال پیش یادت نیست به محض دیدن یکی از رواقها سریع گفتی اینجا قبلا با مامانی اومده بودیم!!! و من متعجب که چطور یادت بوده چون اون موقع فقط یک سال و 8 ماه داشتی.اونجا همه چیز برات تازگی داشت و رنگ و بوی جدید داشت واسه همین مدام در حال سوال کردن و جواب گرفتن بودی و یکی از جالبترینهاش این بود که چرا آقایون بلند نماز میخونن؟؟؟

حرم امام رضا

 

یسنا جون در حرم امام رضا

 

حرم امام رضا

این گنجشک کوچولویی که تو دست تو و باباست یه روز صبح که رفته بودیم حرم جلوی پامون خورد به دیوار و نتونست پرواز کنه. انگار از لونه اش افتاده بود پایین و هنوز پرواز رو بلد نبود. از وقتی دیدیش همش میپرسیدی مامانش کجاست پس ؟ باباش کو؟ یه کم که گذشت متوجه دوتا گنجشک دیگه شدیم که بالاسرمون بودن و تمام حواسشون به اون گنجشک توی دست ما بود سریع یه جای امن پیدا کردیم و اون کوچولو رو گذاشتیم روی زمین و دورتر ایستادیم . اون دوتا گنجشک پریدن و اومدن پیشش و بال و پر میزدن. تو خوشحال بودی چون مامان و باباش پیدا شده بودن و دیگه گنجشک کوچولو تنها نبود.قربون دل گنجشکیت برم من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

رضوان مامان رادین
21 تیر 92 18:58
زیارت قبول فرشته کوچولو...چقدر چادرت بهت میاد گلم...خاله واسه من و رادینم دعا کردی با دل مهربونت؟
چقدر خوب که بازم امام رضا طلبیدت...رادین من که هنوز مشهد نرفته


جای شما خالی ایشالا شما هم به زودی زود همراه رادین گلم برید مشهد
مامان مهبد كوچولو
22 تیر 92 8:23
سلااااااااام . زيارتت قبول خانوم كوچولو . زيارتت قبول الهه جان . ايشالله كه هميشه به سفر ، به سياحت و زيارت . ما رو كه دعا كرديد ؟؟؟
واي چه قدر عكسهاي خوشگلي انداخته يسنا خانوم بلا . چه حاجيه خانومي شده . واي خداي من چه گنجشك كوچولويي ، چه كار خوبي كرديد سپرديدش به مانش و باباش ...


سلام دوست جونی خودم.. خوبی؟ جای شما خالی بود ولی یادتون با ما بود
مامان نیایش
22 تیر 92 10:22
سلام زیارت قبول پس چند بار اومدم نبودی مسافرت بودید . همیشه به مسافرت و شادی . کاش قسمت ما هم بشه .


سلام ممنون. جای شما خالی بود...ایشالا شما هم به زودی برید زیارت
مامان نیروانا
22 تیر 92 11:42
زیارت قبول الهه جونم، زیارت قبول گنجیشکک اشی مشی، یسنای من، چقدر ماه تر شدی گلم
منتظر خبرای بعد از جلادادنای دل از نوع هشتمیش هستم


ممنون یادت تو مشهد باهام بود و البته همفکریهات عزیزم.. منتظر نگاه گرمت هستم
مامان محمدرهام جون
22 تیر 92 12:46
زیارت قبول خوش به حالتون واقعا.
با چادر عین فرشته ها شدی عروسککککککک
قربون شیرین زبونیها وحافظه ات عزیزم


جای شما خالی دوست خوبم ببوس محمد رهام نازم رو
ارغوان
22 تیر 92 13:34
مامان نیایش
22 تیر 92 14:20
وااااااااااای عزیز دلم رو ببین با این چادر قشنگش چه قدر دلم برات تنگ شد یسنا جونی زیارت هات قبول خانووووووووووومقربون اون سوالات با مزه ی من اون گنجشکه خیلی جالب بود چه قدر بچه ها هیجان زده میشن از دیدن این چیزا و نیایش هم همش دنبال مامان و بابای همه چیز میگردهدوستتون دارم خدا رو شکر که حال عمو امیر خوبه خوب شده و ان شا الله که بلا دیگه دوره نذرتون قبول حق
این نذر قشنگ شما برا ی ما هم باعث سعادت بود که زیارتتون کردیم


فدای نگاهت مرسی .. خیل جالبه که همه بچه ها دنبال خانواده میگردن و واسه همه چیز م کنترلهای خونمون هم خانواده ان آره واقعا نذر مادربزرگ مهربون یسنا ما رو به دیدار شما رسوند.نذرش واقعا قبول
مامان پارمیس
22 تیر 92 16:40
زیارت قبول. واقعا چرا آقایون بلند نماز میخونن؟ ای بابا!!


ممنون نمیدونم والاه منم جواب درستی ندادم به یسنا
مامان سونیا
22 تیر 92 21:40
به به رسیدن به خیر زیارت قبول خانمی وای ماشالله به این خوشگل خانم با اون چادر گل آبیش چقدر با چادر ناز شده این جیگر طلا


سلام مرسی خاله مهربون
مامی امیرین
24 تیر 92 23:01
زیارتت قبول دوست مهربونم.
میخواستم بهت بگم برای من دوبل دعا کنی ولی نشد که بیام وبت.
منم خیلی وقت نرفتم یه 5 سالی میشه!
ایشالا بیای از مکه و کربلا رفتنت بنویسی.


ممنون...ایشالا شما هم به زودی برین اونطرفی