یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

س.ر.م

1393/5/31 23:51
نویسنده : مامان الهه
762 بازدید
اشتراک گذاری

آخر سفرمون با یه تجربه تلخ برامون عجین شد. آخرین روز سفرمون رو تهران پیش خاله افسانه رفتیم و چقدر ذوق داشتی برای دیدنشون و بازی با مهتا و عرفان.شبش حسابی بازی کردی و تولد خاله افسانه رو تبریک گفتی و عکس گرفتی و خندیدی ولی صبح با حالت تهوع از خواب بیدار شدی و  حسابی اذیت شدی. یه ویروس کوچولو معده ات رو تسخیر کرد و دیگه معده کوچولوت پذیرش هیچ نوع ماده غذایی رو نداشت حتی آب . ظهر رفتیم مطب دکتر و برات دارو نوشت دارو رو خوردی و یکی دوساعتی خوابیدی و بعدش گفتی خوبم ولی به محض اینکه نشستیم توی ماشین و به سمت اراک راه افتادیم دوباره حالت بد شد و چند باری برگردون کردی .ناراحتم ازون دکتری که ظهر رفتیم پیشش چون براش توضیح دادم که مسافریم و باید عصر بریم تو جاده و آمپولی بنویسه برات تا زودتر حالت رو خوب کنه ولی به حرفم گوش نداد. خدا میدونه اون لحظه ها چه حالی داشتیم و با چه سرعتی بابا میومد تا برسونیمت به دکتر. همه اش هم ازمون معذرت خواهی میکردی که حالت بد میشه و بیشتر دل ما رو کباب میکردی. وقتی رسیدیم سریع رفتیم بیمارستان و دکتر شیفت با دیدن حال نزارت سریع سرم تجویز کرد و دو سه تایی آمپول توی سرمت زد تا دوباره رنگ وروت برگشت تجربه تلخی بود برای هممون و حسابی حالمون رو گرفت. من که با دیدن خون دست کوچولوت وقتی که پرستار با مهربونی و مهارت خاص خودش داشت سوزن رو به دستت فرو میکرد و رگت رو پیدا میکرد ، حسابی وارفتم ولی اشکام رو سفت توی چشمام نگه داشتم که مبادا ریختن اشکم شجاعتت رو کمرنگ کنه و سریع جام رو با بابا عوض کردم که چشمای منو نبینی نازگلکم. خدا رو شکر که با همون سرم حالت خوب شد و به نصفه های سرمت نرسیده شیرین زبونیات رو شروع کردی و حتی وقتی میخواستم ازت عکس بگیرم لبخند میزدی و میگفتی عکس قشنگ بگیر.

دختر شجاع من! امیدوارم که دیگه هیچ وقت ازین تجربه های تلخ نداشته باشی

پسندها (3)

نظرات (14)

مامان בرسا
1 شهریور 93 0:07
شیر زن کوچولو انشاالله دیگه تجربه ی این چنینی نداشته باشی همیشه سلامت باشی عزیزم ..... من فدای شما بشم عزیز خوش زبونم
مامان الهه
پاسخ
مرسی خاله جونم دوستتون داریم
مامان فتانه
1 شهریور 93 0:46
عزیزم انشالله که دیگه هیچ وقت مریض نشی
مامان الهه
پاسخ
ممنونم بانو
مامان مهدیه
1 شهریور 93 9:07
الهي كه خاله بميره برات يسنا گلي آخه چرا اين ويروساي بدجنس ميان سراغ اين طفلكي ها ؟؟!!! دورت بگردم . انشالله كه هيچ وقت نياز به س. ر. م نباشه و تنت هميشه سالم و لبت خندوون باشه . الهه ببوس نازگلك رو
مامان الهه
پاسخ
خدا نکنه خاله جون... ببخشید که ناراحت شدین ..خداروشکر با همون یه سرم حالش خوب شد و خنده به لبهاش برگشت. ممنونم ازت عزیزم
مونا مامي كيانا
1 شهریور 93 12:29
الهي ايشالا ديگه از اين تجربه هاي تلخ نداشته باشي عزيزم بوس بوس
مامان الهه
پاسخ
ممنونم عزیزم ایشالا هیچکس ازین تجربه های تلخ نداشته باشه
مامان فريبا
1 شهریور 93 13:35
عزيزدلم! چقدر دلم گرفت براتون. حست رو خوب ميفهمم الهه جان. خدا نياره واسه هيشكي. الهي پايان همه ي قصه هاي تلخ شيرين باشه. ببوس نازگلم رو
مامان الهه
پاسخ
قربونت عزیزم دلم نمیخواست کسی رو ناراحت کنم با نوشتنش .ببخشید اگه دلگیر شدین
رضوان
1 شهریور 93 15:20
عزیزم چقدر سخت گذشته بهت...وای که چقدر غصه ب دل مامانا میشینه وقتی عزیزشون مریض میشه:-( ...خدا را صد هزار مرتبه شکر خوب شدی خاله جون :-*
مامان الهه
پاسخ
خدارو شکر که همه چیز گذراست .مرسی عزیم که همیشه همراهی
بانو
3 شهریور 93 18:21
سلام برای کودک دلبندتان لالایی بخوانید. www.banoo.ir/post/974 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
زینب صبوری
4 شهریور 93 12:56
عزیزم....امیدوارم حالا خوب خوب خوب باشی و مثل همیشه لبت پر خنده باشه
مامان الهه
پاسخ
ممنونم
مامانی
5 شهریور 93 16:22
قربون شکل ماهت بشم من عزیز دلم ایشالا هیچ وقت ویروسی سراغت نیاد یعنی زیاد نیاد و بد موقع وگرنه اومدنش که میاد تا واکسینه و قوی بشی در مقابل بیماری ها عزیز دلم قربون شیرین زبونی هات الهی بمیرم منم اشک تو چشمم جمع شد نیایش هم یه بار که هی بالا می آورد و حالش بد بود ازمون معذرت خواهی میکرد بمیرم الهی خدا تن همه این کوچولو ها رو سالم نگه داره
مامان الهه
پاسخ
آره واقعا کاش همینطور بشه که میگی... ایشالا تن نیایش جونی هم همیشه سالم باسه.از طرف من حسابی ببوسش
مامان مینا
6 شهریور 93 15:46
ای وای .خیلی بده وقتی کوچولوهامون مریض میشن. ایشاله که دیگه کمتر این روزا رو داشته باشی عزیزم...
مامان الهه
پاسخ
خیلی ممنون. ایشالا بچه ها کمتر مریض بشن
مامان زينب
9 شهریور 93 10:15
هميشه به گردش و شادي و خوشي عزيزاي دلم. حيف كه آخرش اينجوري شد الهه جون. خدا رو شكر كه به خير گذشت. مي فهمم چقدر اذيت شدين ولي ديدي كه گاهي پيش مياد. خوب باشه هميشه دخملي نازمون. ببوسش و براش اسپند دود كن.
مامان الهه
پاسخ
مرسی عزیزم.همیشه همه چیز تحت کنترل ما نیست...ولی میشن تجربه..مرسی از همراهیت
باباي پارميس
12 شهریور 93 10:46
خدا هيچ بچه اي رو مريض نكنه
مامان الهه
پاسخ
آمین...مرسی که بهمون سرزدین عموی رضای مهربون
مامان ترنم
15 شهریور 93 13:11
عزيزم ان شاا... ديگه سرم تو دستت نبينم گلم.
مامان الهه
پاسخ
ممنون خاله جون
مامان فهیمه
18 شهریور 93 13:52
دوستت دارم خوشگلم
مامان الهه
پاسخ
ما هم دوستون داریم