یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

نوروز92 دیار کارمانیا

1392/1/25 1:37
نویسنده : مامان الهه
967 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته این پست رو آماده کردم ولی نمیدونم چرا هنوز آپ نکردم.عیب نداره ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است مگه نه؟

سال تحویل امسال رو اصفهان بودیم و خوشحال از اینکه امسال خاله افسانه مهربون و مهتا و عرفان هم خونه مامانی اینا بودن و قرار بود سال جدید رو باهم و کنار هم شروع کنیم. خوب دیگه مزیت این که عروسی خواهرت قبل از عید باشه همینه دیگه . ما خواهرها رو که هرکدوم تو یه دیاریم تو خونه پدری جمع میکنه.عینک

نوروز92. سفره هفت سین

جمعه دوم فروردین کوله بارمون رو بستیم به سمت دیار کرمان. از شهریور سال قبل که نی نی دوست مهربون بابا عمو معین به دنیا اومده بود تا الان همه اش برنامه ریزی میکردیم بریم کرمان و فرنیای گل رو ببینیم که نمیشد. بالاخره امسال بخت باهامون یار شد و راهی کرمان شدیم. قرار بود وحیده جون و پارمیس گلش هم از اول همسفرمون باشن که تو لحظه های آخر برنامه اشون عوض شد و قرارمون شهر کرمان شد.اردکان و میبد و یزد و انار و رفسنجان رو یکی یکی طی کردیم تا به دیار کارمانیا رسیدیم. تو دل کویر سفر رفتن هم جذابیت خودش رو داره . خدا دوستمون داشت و هوای خنک کویر رو نثارمون کرد و توی راه با نمهای بارونی که میزد و اون رنگین کمونای قشنگش رسیدن به کرمان رو برامون جذابتر میکرد. شب رو مهمون عمو معین بودیم و من مشتاق بودم تا دوباره معصومه عزیز رو از نزدیک ببینم و از همه مهمتر دختر نازنینشون فرنیا کوچولو. خیلی دلم میخواست که یه عکس از تو وفرنیا کوچولو بگیرم ولی خوب نشد و موند واسه دیدار بعدیمون که امیدوارم به همین زودیا باشه. اینقدر عمو معین و خاله معصومه بهمون لطف داشتن که وقتی مجبور شدیم با اون حال ازشون خداحافظی کنیم اشک تو چشمام جمع شده بود که چرا سعادت نداشتیم که بیشتر از اینا باهاشون وقت بگذرونیم.هیچ وقت اون کپر عشایری رو فراموش نمیکنم که چقدر بهمون خوش گذشت و خندیدیم و دوغ و نون روغنی خوردیم.

ازتون ممنونم معصومه جون و عمو معین مهربون که تو اون لحظه سخت کنارمون بودین و دلداریمون دادین.

فرنیا

تنها عکسی که از فرنیا کوچولو دارم تو راه رفتن به مجموعه گنجعلیخان

همون یه روزی که کرمان بودیم مجموعه گنجعلیخان رو دیدیم و حمام معروفش رو و تو بازارش که عطر زیره همه جاشو پرکرده بود قدم زدیم.همونجا بود که با نیروانا تلفنی صحبت کردی کوچولوئک!مثل دوتا آدم بزرگ به هم تبریک عید میگفتین!

یه هنر دست رو هم اونجا واسه اولین بار دیدم به اسم پتینه دوزی که خیلی خوشم اومدو معصومه جون با چه حوصله ای واسم از کارش و نحوه دوختنش توضیح داد.خیلی زیبا بود و ماهرانه.

قرار بود تو این سفر فریباو نیروانای نازش رو ببینیم که نشد...

قرار بود عطر تن الهه آبم رو از نزدیک حس کنم که نشد...

قرار بود پارمیس و وحیده جون همسفرمون باشن که نشد...

اگه نخواد نمیشه که نمیشه حالا من هرچقدر برنامه ریزی کنم. ..باز هم خداروشکر که معصومه جون رو دیدم وگرنه الان در افسردگی کامل به سر میبردم.بازهم خدارو شکر

حمام گنجعلیخان کرمان. یسنا

 

کپر عشایری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

پرپرواز
23 فروردین 92 7:35
سلام الهه جان وب زیبا و قشنگی دارید. من یک وبلاگ ساختم در مورد شیوه ی درست تربیت دینی فرزندان.خوشحال میشم سری بزنید و نظر بدید . اگه خوشتون اومد لینگم کنید.
مامان ترنم
23 فروردین 92 12:22
هميشه به سفر عزيزم. اميدوارم ديگه هيچ وقت از اون لحظه‌هاي ناراحتي و دلواپسي نداشته باشيد گلم.


ممنونم عزیزم
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
23 فروردین 92 16:02
سلام خوبید یسنا گلی ناز برا خودش چه خانمی شده خوشحالم که سفر خوبی داشتید عزیزم
دوستتون دارم
راستی از اینکه دلواپس ما بودید شرمنده ممنونم ما همگی خوبیم
چندتا عکس از زلزله زدگان گذاشتم خوشحال میشم تشریف بیارید
یسنا خانم خاله رو ببوسید لطفآ


خدا رو شکر که صحیح و سلامت هستینو اومدم دیدم و کلی ناراحت شدم از این مصیبت
مامان متین
23 فروردین 92 23:08
خانمی .خیلی قشنگ موضوعات رو بیان میکنی
ان شالله توی سفر های بعدی به مراد دلت برسی.

قشنگ میخونی مینا جونم . آمین میگ برای دعای خوبت
مامان نیایش
24 فروردین 92 11:45
بازم خدا رو شکر که بهتون خوش گذشته الهی که همیشه ا زاین به بعد این سال جدید براتون پر از خوب یو خوشی و شادی باشه و همیشه به گشت و گذار و جمعتون هم جمع
من هم حمام گنج عل یخان رفتم وقتی 12 ، 13 ساله بودم فکر میکنم


ممنونم بانو
مامان مهبد كوچولو
24 فروردین 92 16:28
سلام الهه جون . هميشه به سفر و گردش . از زبون فريبا جون و وحيده جون خونده بودم و فقط مونده بود سفر نامه كرمان شما كه منتظر بودم و بالاخره آپ شد !
خيلي حيف شده كه نتونستيد دوستاي خوبتون رو از نزديك ببينيد . ايشالله يه سفر ديگه ،
اميدوارم هرجا هستيد خوب و خوش و خرم باشيد


ببخش که منتظرت گذاشتم.
سپیده از وبلاگ "کودک من"
24 فروردین 92 18:06
وبلاگ "کودک من " مسابقه شماره 7 را تحت عنوان "کودک و کاردستی" برگزار می کند. جوایز این مسابقه : اهدا کتابهای زبان انگلیسی مخصوص کودکان A Book for Ever 1 به همراه CD و در صورتیکه دوستان موفق به دریافت این کتاب در مسابقات قبلی وبلاگ "کودک من" شدند سطح 2 این کتاب به همراه 2 عدد CD به آنها تعلق می گیرد.
منا مامان یسنا
24 فروردین 92 19:14
خداروشکر نوروزتون با اتفاقی ک براعمو افتاد بازهم زیبا بوده وبا معجزه زیبا تر.انشاالله تمام روزهای عمرتون مثل نوروز شاد باشه


بازم خداروشکر
مادام
25 فروردین 92 15:20
رضوان مامان رادین
25 فروردین 92 15:24
وای چه عکسهای قشنگی...حیف شد سفری به این زیبایی سریع تموم بشه..ان شاا... به همین زودی میرید و ناتمامها را تمام میکنید.گلم


خیلی ممنونم
مامان آرین
25 فروردین 92 15:41
سلام .همیشه به مسافرت یسنا جونم.خوشحالم بهتون خوش گذشته.انشاالله سال جدید بهترین سال براتون باشه وسفرهای خوب وشاد داشته باشین.
مامان فتانه
25 فروردین 92 23:31
به به همیشه به گشت و گذار و تفریح پس معلومه حسابی بهتون خوش گذشته...چه عکسای نازی گرفتین
مامان پرنیا جون
26 فروردین 92 8:57
سلام الهه گلم به دیار کریمان خوش امدی باعث افتخاره به شهرمون اومدی چه قدر کم موندی گلم مثل این که ما افتخار نداشتیم زیارتتون کنیم عزیزم یسنای گلم رو ببوسید


قربونت برم عزیز که میخواستم واست پیام بذارم که ببینمت ولی خوب پیش نیومد . کم سعادتی از من بود که ندیدمتون
مامان سونیا
26 فروردین 92 9:55
عزیزم همیشه به گشت و گذار و شادی انشاالله و دیگه اتفاقهای بد تکرار نشه و همهددید دارهایی که حالا موفق به انجامش نشدید در سفر بعدی محقق بشه


ممنونم گلم...
مامان پارمیس
26 فروردین 92 14:07
چه سفره هفت سین زیبایی. چه نوه های خوشگلی این سفره رو زیباتر کردن. خیلی عالی بود که این لحظه ی زیبا رو در کنار هم بودید. یسنا هم در کنار بچه های خاله جونا خیلی شاده خدا رو شکر. چه عکس خوبی از فرنیا گرفتی. یسنای پل رو ببوس که حسلبی دل تنگیم


فدات که همیشه هستی.
مامی امیرین
27 فروردین 92 10:16
همه لحظاتتون آرام و خوش...
مامان نیروانا
27 فروردین 92 15:59
برمیگردم، [سنجد]



منتطرتم
مامان نیروانا
28 فروردین 92 9:32
اومدم باز
چه سفره ای الهه ی جون، خیلی قشنگه، آدم رو یاد کاشیکاریای فیروزه ی اصفهان میندازه یسنای قشنگم هم میون دختر خاله و پسرخاله ،یه نُقل بامزه شده، شیرین و خوردنی، جوووونم
با حسرت و آه میگم سعادت اون حمام و بازار قدیمی از ما بیشتر بود که از حس حضور شما لبریز شادی بشن. قربون اون خنده و دم خرگوشیِ خوشگلت برم من خاله! یه جورایی به خودم میبالم که اونجا عکس داری خوشگلک! بفرما نونِ تازه!
خوش به سعادت فرنیاکوچولو و عمومعین و خاله معصومه و ایوَل به مرامشون که همراهتون بودن توی لحظه های سخت
ایشالا زودِ زود این سفرتون رو تجدید کنین و از ما رد نشین

میگم یسناجون یواشکی درِ گوش مامانت بگو اسم این هنر دستی "پته دوزیه" فدات شم. قابل نگاه قشنگ شما رو نداره بانو
همیشه منتظرتونیم

به به دوباره برگشتی خوش اومدی.چشمات خوشگل میبینه عزیزم هنر دست خاله یسناست.کمسعادتی از من بوده که نتونستم ببینمتون ولی خوب دلم روشنه به دیدار هرچه سریعترتون.خدا رو چه دیدی شاید شما گذرتون به اصفهان و اراک افتاد و زیارتتون کردیم.منو باش چقدر ازین هنر تعریف کردم و اسمشو اشتباه نوشتم. ببخش بانو حواس نداریم که ولی خیلی جالب بود واسماین هنر دست وقتی درموردش بیشتر شنیدم راغب تر شدم بهش. عمو معین و معصومه جون که بیست بیست ان و تو مرام و معرفت حرف اول رو میزنن.
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
28 فروردین 92 22:18
همیشه به سفر و گشت و گذار. خیلی سفرعه هفت سین خوشگلی بود .آبی زنگاری خیلی واسه هفت سین خوبه قربون یسنا جونم بشم من با اون لباس خوشگلش و موهای دم موشیش
مامان پرنیا جون
21 اردیبهشت 92 11:11
سلام عزیزم الهه نازم خوبی یسنای گلم ماشالله چه خانومی شدی نفس طلا خیلی وقته میام وبلاگتو میخونم ولی اف نزاشتم چون حرفای دلنشین مامانت قابل ستایش گلم و نمیتونم چیزی بنویسم ماشالله به این پیشرفتت توی زبان پرنیای منم خیلی پیشرفت کرده خیلی وستت دارم یسنای گلم پیش ما هم بیا سری به وب پرنیا بزن


سلام دوست همیشه همراه من. همیشه از نگاه و حرفهای گرمت پر میشم از انرژی ... چشم همیشه بهتون سر میزنم هرچند دیر به دیر اپ میکنی ولی میام عکسهای خوشگل خانم رو میبینم. اخه ما کرمانیها رو خیلی دوست داریم