یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

جبران مافات+کلاس زبان+پی نوشت

1392/1/23 3:10
نویسنده : مامان الهه
572 بازدید
اشتراک گذاری

پیرو همون قولی که تو پست قبل بهت دادم، این دوروز رو با تو گذروندم و کلی ستاره به خودم دادم که عصبانی نشدم.  سعی کردیم یه روز رو بدون گریه بگذرونیم و شد. دیروز رو با هم رفتیم پارک و کلی بازی کردی و کلی باهم خندیدیم. یه وقتهایی دوباره بهانه گیری میکردی ولی از اونجایی که به خودم قول داده بودم عصبی نشم با آرامش حل شد و بعد از نیم ساعت بهونه گرفتن و دیدن آرامش من دوباره همه چیز عادی میشد و میرفتی دنبال کار خودت.دیشب وقتی خواستی بخوابی دستت رو دور گردنم حلقه کردی و گفتی: مامان ما همدیگرو خیلی دوست داریم مگه نه؟ قربون تو دختر خوشگلم برم که این همه مهربونی.

امروز هم با هم رفتیم کلاس زبانی که تحقیق کرده بودم در موردش که ببینم تورو ثبت نام میکنن یا نه. آخه علاقه ات به یادگیری زبان خیلی زیادتر شده و من میترسم چیزی که یادت میدم با متدهای روز تفاوت داشته باشه و بعدها به مشکل بربخوری.کمتر موسسه ای پیدا میشه که همسن و سالهای تورو ثبت نام کنه ولی خوب خداروشکر موسسه ای که گفتم 3 سال به بالا ثبت نام میکنن. قرار شد فردا بعد از ظهر آزمایشی بری سرکلاس تا ببینیم استقبال میکنی یا نه.امروز که وقتی محیط اونجا رو دیدی که دلت میخواست بمونی حالا دیگه فردا بستگی به خودت داره که اگه دوست داشته باشی ثبت نامت کنم. تا فردا ببینیم خدا چی میخواد 

پارک پونه بیست فروردین

این عکسها هم مال دیروز توی پارکه وقتی بهت گفتم میتونی سنگ بازی کنی

 

                                                                                                               

پی نوشت:امروز با بابا بردیمت کلاس زبان. از قبل بهت آمادگی داده بودم که مامان و بابا رو راه نمیدن و ما پشت در منتظرت میمونیم. موقع رفتن وقتی داشتم آماده ات میکردم با تردید گفتی من دوست ندارم برم کلاس زبان. بهت جواب دادم میریم اگه دوست نداشتی میتونی بیای بیرون و دیگه نری.وقتی مربی دستت رو گرفت که بری تو کلاس منتظر بودم که برگردی و وارد کلاس نشی ولی در کمال ناباوری رفتی و روی صندلی که مربی بهت نشون داد نشستی. فکر کنم اولش از محیط کلاس با اون صندلیای خوش رنگ و لعابش خوشت اومد که وارد شدی. مربیتون بهم گفت که میتونم وارد کلاس بشم تا به محیط عادت کنی ولی من قبول نکردم پیش خودم فکر کردم اینجوری بهتره و پشت در منتظرت موندم. از پشت در صدات رو میشنیدم که وقتی مربیت ازت سوال میکرد با چه علاقه ای جواب میدادی بدون هیچ نگرانی.جلسه دوم بقیه بچه ها بود. بچه ها که میگم 3 نفر دیگه غیر از تو بودن که تو از همه کوچیکتر بودی نازگلکم. انگار که جلسه قبل به بقیه شمردن یک تا ده رو یاد داده بود وحالا ازشون میپرسید.وقتی اسمت رو صدا زد که یسنا بلدی از یک تا ده بشماری ؟با چنان تسلطی شروع به شمردن کردی که مربی از کلاس اومد بیرون و با تعجب پرسید چند سالته؟ وقتی بهش گفتم که سه سال رو تازه تمام کردیگفت فوق العاده است.!!تمام یک ساعت رو صدات رو میشنیدم که با چه ذوقی جواب میدادی. اصلا باورم نمیشد که یک ساعت رو تو محیطی موندی که هیچ آشنایی باهاش نداشتی و همه اش به خاطر علاقه ات به زبان پابند شده بودی. موقعی که کلاستون تموم شد با یه لحن خاصی به مربیتون گفتیgoodbyeکه من دلم میخواست همونجا درسته قورتت بدم. دوتا پرچسب هم گرفته بودی به عنوان جایزه که خودت گفتی بازی کردی و یه جایی رنگ آبی رو به انگلیسی گفتی که بهت برچسب جایزه دادن. خیلی پاپیچت نشدم که از کلاست واسم حرف بزنی. گذاشتم خودت هرچی دوست داری بگی فقط دل تو دلم نبود که ببینم دوست داری بازم بری یا نه که خودت وقتی داشتم سوار ماشینت میکردم گفتی مامان من کلاس زبان رو خیلی دوست دارم بازم بریم.. حالا قراره دختر کوچولوی من از این به بعد پا توی مرحله جدیدتر بذاره و تنهایی بره کلاس.موفق باشی امید فردای من

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

رضوان مامان رادین
21 فروردین 92 15:16
آفرین به مامان خوب و مهربون........وای چقدر هم پارک خوش گذشته اینو میشه از چشمهای یسنا جون خوند


خیلی ممنونم. واقعا بهش خوش گذشت
مامان فتانه
21 فروردین 92 18:11
افرین به این دختر خوب که انقدر خانم بوده


مرسی
مامان سید کوچولو
21 فروردین 92 18:58
مثل اینکه یسنا جون مثل پسر من خیلی از بازی با سنگ و شن و ماسه خوشش میاد. بس که استریل شده دور وبرمون... درباره سوالت باید بگم که علت پارگی ائورت زیاد هست یکی تصادفات و ضربه ها یکی اشتباهات پزشکی مثلا موقع انژیوگرافی و.... یکی از علت ها هم مشکلات ارثی یا مادرزادی هست: "دریچه ائورت دولتی" شایع تر هست و باعث میشه شریان ائورت به طور موضعی گشاد بشه ومستعد پارگی بشه که اگه تو بچگی تشخیص بدن باید بطور سریال چک بشه وهر وقت ائورت تا حد خاصی گشاد شد عمل بشه تا جلوی پارگی ناگهانی رو بگیره. درمورد قد بلند منظور دکتر یک بیماری به اسم" مارفان" هست که اینها هم شدیدا مستعد هستند و باید سریال اکو بشن تا به وقتش عمل بشن.البته هر قد بلندی که "مارفان" نیست و مشخصات دیگه ای هم داره که باید بررسی بشه. بیماری دیگه " اهلردانلوس" هست که پوستشون شل هست و گشادی شریان و ..... باز هم خدا رو شکر که عموی یسنا جون سالم به در برد..
مامانی درسا
22 فروردین 92 3:11
ای عزیزمی نگاه ذوقشو من بگردم که این همه شیرینی دخترم ......مامانی تمام روزای خوب بهاری هم مبارک باشه و هم خوش بگذره .......


ممنونم ازت
مامان ملینا
22 فروردین 92 10:15
___________________-------- _________________.-'.....&.....'-. ________________\.................../ _______________:.....o.....o........; ______________(.........(_............) _______________:.....................: ________________/......__........\ _________________`-._____.-'شاد باشي مهربون ___________________\`"""`'/ __________________\......,...../ _________________\_|\/\/\/..__/ ________________(___|\/\/\//.___) __________________|_______|آرزومند آرزوهــــاي قشنگت ___________________)_ |_ (__ ________________(_____|_____) ............ *•~-.¸,.-~* آپ کردم *•~-.¸,.-~*............
مريم مامان آريا
22 فروردین 92 13:14
اي جان ذوقشو ببين
مامان سونیا
22 فروردین 92 15:57
ای جونم قربون اون ذوق کردنت برم من خاله انشاالله که بری کلاس و موفق باشی خوشگل خانم منم دلم میخواد سونیا رو کلاس زبان بگزارم انیجا هم پرسیدم گفتند قبولش میکننند اما متافانه هنوز کامل نمیتونه جیشش رو کنترل کنه و میترسم اونجا بریم ابرو ریزی بشه


ای جان نترس مامانی دختر گلت اصلا ازین کارا نمیکنه نگران نباش
مامان ترنم
23 فروردین 92 12:18
آفرين به اين دختر ناز و باهوش . موفق باشي عزيزم. منم دلم مي‌خوات ترنم رو كلاس زبان بفرستم . البته دو ترم توي مهدشون رفته ولي دوست دارم كمي جديتر دنبالش رو بگيرم.
راستي الهه جون كدوم موسسه برديش گل دخترمون رو ؟

خیلی عالی میشه واقعا. وای چه خوب میشه که با هم برن کلاس. موسسه کیمیا و سخن تو ملک بردمش
مامان متین
23 فروردین 92 23:12
وای چقدر عالی که یسنا جونی علاقش رو نشون داده وشما پیگیر هستی .حتما با استعداد زیادی که داره به موفقیت میرسه.


تا ببینیم خدا چی میخواد. قدم بزرگی برداشتم که پر از استرسم . خدا کمکمون کنه
مامان نیایش
24 فروردین 92 11:43
قربون دختر نازم برم من با چه ذوقی تا آخر پست رو خوندم الهی همیشه موفق باشی دختر با هوش و خوش ذوق من خیلی خوبه که اونجا کلاسی رو تونستی پیدا کنی که مناسب سن و سال یسناست بعضی وقتا دلم میسوزه که اینجا چرا همیچین کلاسی پیدا نمیشه برا بچه های این سنی اگه بخوام برا ه رکلاسی تا مشهد برم خیلی سخته خدا کنه اینجا هم رو به راه تر بشه اوضاع آموزشیش همیشه شاد باشی و لبات خندون گل دختر من الهه جون این ستاره هایی که به خودن دادی رو بیشتر برام توضیح میدی این همون تکنیک ستاره دادن به بچه ها نیس همون که یک یا زتکنیک های رفتاریه برای بهبود رفتارهای درست خیلی زیاد از جزئیاتش نمیدونم موفق باشید عزیزای دل


قربونت که همیشه همراه خوبی هستی و در مورد ریز به ریز نوشته هام کامنت میذاری. ایشالاه که هر کلاسی که دلت میخواد نیایش جونم رو بذاری نزدیک خونتون برقرار بشه و بتونی با خیال راحت ببریش و بیاریش. این تکنیک ستاره از همون قولی شروع شد که من و فریبیا جون به هم دادیم تا کمتر از بچه هامون توقع زودبزرگ شدن داشته باشیم و به سن و سالشون توجه کنیم. همون سیستم تشویق و تنبیهی که واسه بچه ها به کار میبریم که اگه کار مثبت کردن یه ستاره میگیرن و اگه کاری که قبلا بهش گفتی نباید انجام بده رو انجام داد از ستاره هاش کم میکنی خیلی جواب میده به شرطی که بعد از هر ستاره که بهش میدی نگه بازم میخوام و بعد از هر ستاره ای که کم میشه گریه زاری راه نندازه.
مامان مهبد كوچولو
24 فروردین 92 16:24
سلام به الهه ي نازم و يسنا خانوم باهوشش . عزيزم اين چند روز اينقدر با مهبد گرفتار بودم كه اصلا ً فرصت نكردم بيام وبتون . آفرين به مامان گل كه يه قدم بزرگ در كنترل خودش برداشته و آفرين به يسناي ناز كه خانوم شده و ميخواد زبان رو ادامه بده . هورررررررررررررراااااااااااااااا دخترمون خانوم و عاقل شده . ايشالله دانشگاه رفتنت عزيز خاله


سلام به مهدیه یاور همیشه حاضر. ایشالا که یرگرمیت با مهبدجونی از نوع خوبش بوده باشه و مشکلی نبوده باشه. اینجوری غیبتت رو موجه میکنم بانو
مامان کیارش
24 فروردین 92 23:24