برای آخرین ماهگرد پنج سالگیت
دیگه سرازیر شدیم به شش سالگی تو...چیزی دیگه نمونده و تو هرروز برای تولدی که از مدتها قبل قول برگزاریش رو تو مدرسه گرفتی، برنامه میریزی.
روزهای پایانی پنج سالگیت با چاشنی تأثیر از دوست همراه شده طوری که من رو گاهی نگران میکنی از این همه تقلید...ولی انگار این هم اقتضای سنت هست و خیلی نباید پاپیچت بشم.ولی خوب حق بده به دل من مادر که نگرانت باشم جان مادر! دارم همه سعیم رو میکنم که بتونم همراه خوبی برات باشم باهمه کم و کاستی هام...
ماه آخرپنج سالگیت پر ازنور !!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی