یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

شبهای سخت یسنا

1390/9/8 11:27
نویسنده : مامان الهه
743 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگ مامان نمیدونی که دیشب چقدر سخت گذشت! توی روز خیلی خوب بودی و اصلا بهونه نگرفتی. دیروز بردمت خونه عمو محمود تا اونجا با احمد بازی کنی و سرگرم بشی.خیلی بازی کردی. زن عمو زحمت کشید و نذاشت که ما شام برگردیم خونه و شب هم موندیم وشما اینقدر بازی کرده بودی و چون ظهرش نخوابیده بودی ما هم زود برگشتیم خونه که شما بتونی بخوابی. توی راه تو ماشین خوابت برد. من و بابا خوشحال از اینکه بی دردسر خوابت برده. ولی وقتی رسیدیم خونه و بیشتر از نیم ساعت نخوابیدی چون موبایلم زنگ خورد  و بیدارت کرد و بهونه شیر گرفتی و گریه کردی. گریه هایی که دل سنگ رو هم آب میکرد!!! دوباره لباس پوشیدیم و برگشتیم توی ماشین تا دوباره خوابت بگیره.

نمیدونی چقدر سخت بود که اینطور گریه میکردی و منم نمیتونستم کاری واست بکنم جز اینکه تو بغلم بگیرمت

نیمه های شب دوباره بیدار شدی و بهونه کردی هر چی واست میاوردم نمیخوردی.شیر،آبمیوه،بیسکوییت، میوه،ولی انگار گریه هات تمومی نداشت....بعد از یک ساعت که گریه کردی ماست خواستی. وقتی واست ریختم توی کاسه گرفتی و ازم دور شدی انگار نمیخواستی منو ببینی.انگار من مقصر همه این اتفاقها بودم وقتی میومدم پیشت با گریه ظرف ماستت رو برمیداشتی و میرفتی دورتر از من مینشستی......

بالاخره خوابت برد ولی خیلی سخت بود خیلی...

خدایا کمک کن امشب راحت بخوابه.التماست میکنم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان رها
8 آذر 90 12:24
سلام عزیزم ممنون از حضورتون وای که از شیر گرفتن این فرشته ها چه سخته من هم مدام از اون روز میترسم
مامان هامان
8 آذر 90 12:33
سلام عزیزم ممنون که همیشه به ماسرمیزنی عزیزمخیلی سخته انشاالله خدا کمک کنه و دیگه بهونه نگیره این شبهای سخت امیدوارم زودگذر باشند یسنا جونم رو ببوس
mamani helena
8 آذر 90 13:19
salam azizam akhey eb nadare kam kam khob mishe ye kam sakhte valu arom mishe enshala bebos gol dokhtaro
مامان ر ادین
8 آذر 90 18:32
سلام عزیزم. نگران نباش .عادت به هر چیزی واسه ما بزرگترا سخته چه برسه به نی نی ها. یکم باید طاقت بیاری .همه چیز درست میشه.یسنا جونم دیگه خانوم کوچولویی شده.قول میده زود به این وضعیت عادت کنه و مامانیشو اذیت نکنه. از طرف من ببوسش
مامان محمدرضا
10 آذر 90 11:56
الهی خاله قربونت بره ایشالله زودی عادت کنی
مامان سید کوچولو
11 آذر 90 0:06
کاشکی این روزهای تو رو داشتم ولی به بجه ام شیر میدادم و نه شیر خشک
مامان محمد پوریا
11 آذر 90 13:26
سلام وای چقدر دلم سوخت واسش الهی فداش بشم آخه مامانی خیلی اینجوری هم خودت اذیت میشی هم یسنا جون چرا آروم آروم این کارو نمی کنی اول روز رو حذف کن بعد موقع خوابش رو و بعد شیر دادن تو خواب رو من همین کارو کردم و طی یکماه پوریا جونم بدون هیچ نگرانی از شیر گرفته شد و خودم هم اصلا اذیت نشدم .امیدوارم موفق باشید.


عزیز دلم با یسنا نزدیک 2 ماه کارکردم ولی به هیچ عنوان شیرشب رو نمیشد ازش بگیری.
مامان نیایش
11 آذر 90 17:24
آخی نازی عزیزم تو رو خدا مامان رو اذیت نکن
میدونم خانومی خیلی سخته منم این روزها رو گذروندم خدا صبر هممون رو بیشتر کنه


ممنون عزیزم من همش یاد نیایش بودم و شما تو این دوران چون شما هم خیلی اذیت شدین