21ماهگی و استقلال
سلام عزیز دلم!!!!!
الان که دارم این چند خط رو واست مینویسم ساعت 3 صبحه و تو تازه یک ساعته که تونستی بخوابی
عزیز دلم تا الان دقیقا 20 ساعته که شیر نخوردی و به خاطر همین نمیتونستی که بخوابی آخه شبا عادت داشتی که با شیر بخوابی و امشب.... امشب با اینکه از قبل برنامه ریخته بودم که شب بهت شیر بدم ولی تو خودت نخواستی که بخوری و تا ساعت2 شب از اینکه نمیتونستی بخوابی کلافه بودی الهی بمیرم واست مامان جون که این طوری به خودت میپیچیدی و منم کاری نمیتونستم واست بکنم. نمیدونی مامان چقدر گریه کرده که نمیتونست واست کاری بکنه..........
امروز صبح که بیدار شدی بعد از اینکه صبحونه ات رو خوردی مثل همیشه بهونه شیر گرفتی ولی با آبمیوه و سی دی سرگرمت کردم و خودمو تو آشپزخونه مشغول که منو نبینی تا ظهر که اومدی و شیر خواستی منم با خونسردی نشستم که بهت شیر بدم ولی وقتی دیدی مزه همیشه رو نداره پا شدی و رفتی ناهارت رو با ولع خوردی و حتی آبمیوه رو جای شیر ازم میخواستی بعد از ناهار هم روی پام راحت خوابیدی فکر میکردم که خیلی بهونه گیری کنی ولی اصلا!!! انگار که یه شبه دخترم بزرگ شده باشه و همه مسائل رو درک کنه حتی از روزای دیگه شادتر بودی بازی میکردی میخندیدی و خوب سی دیت هم از قلم نیفتاد الانم فقط موقع خوابت اذیت شدی اونم خودت نخواستی که شیر بخوری .شیر پاستوریزه خوردی آبمیوه خوردی ساعت 2 شب حتی خیار هم خوردی!!! همینطور که به خیار گاز میزدی پلکات سنگین میشدن و خیارت که تموم شد با یه کم گریه تو بغلم خوابت برد.دلم واست کباب شد گلم!!!
چند روزی هست که توی خونه بعضی وقتا کلاهت رو سر میذاری و بازی میکنی ولی امروز تقریبا تمام روز با کلاهت توی خونه میچرخیدی نمیدونم شاید با این کلاه احساس امنیت بیشتری داشتی حتی موقع خوابت هم از خودت جداش نکردی
دیگه الان وارد بیست ودومین ماه زندگیت شدی. این ماه با یه مرحله دیگه از استقلالت شروع شد یه مرحله خیلی بزرگ از زندگیت. بعد از اینکه اتاق خوابت رو توی ١٠ ماهگیت جدا کردیم، ماه بیست و دوم زندگیت با از شیر گرفتنت شروع شد.٢١ ماهگیت مبارک چراغ خونه!!!!!!
مامان الان داره از درد به خودش میپیچه و کاری نمیتونه بکنه توی این اینترنت هم همه چیز راجع به روشهای صحیح و نا صحیح شیر دادن و از شیرگرفتن کودک نوشته الا مراقبتهایی که یه مادر باید از خودش داشته باشه تو این مرحله....آخ مامان کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟