یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

بوی بهبود ز اوضاع جهانم میشنوم

1393/3/4 16:49
نویسنده : مامان الهه
542 بازدید
اشتراک گذاری

حدسم درست بود ! مهد رفتن سر یه ساعت مشخص و زمان زیاد اونجا بودن خسته ات میکرد و از طرفی هم زمان کمتری با من میگذروندی که انگار اذیتت میکرد و همین باعث نق زدنهای بیش از حدت شده بود... حالا تو خونه راه میری و چپ و راست بغلم میکنی و میگی مامان من خیلی دوستت دارم چیزی که روزهایی که گذشت کمتر ازت شنیده بودم....الان اوضاعمون رو به بهبوده... منم روی خودم خیلی کار کردم که کمتر عصبانی بشم و خرابکاریهای ریز و درشتت رو ندید بگیرم... دیگه نق زدنهات کمرنگتر شدن و باعث میشه از کنار هم بودن بیشتر لذت ببریم... حرفها و کارای بامزه ای این دوره داشتی که سر فرصت میام و برات مینوسیم عسلکم....

پسندها (10)

نظرات (12)

رضوان
4 خرداد 93 17:01
خدا را شکر که اوضاع رو به راه شد....الهه جون من چون تجربه یسنا جونی را در دوران کودیم داشتم...او ن روزم اون نظرو دادم... راستش منم از وقتی چشم باز کردم از صبح زود با مامانم مدرسه میرفتم تا ظهر... چون مامانم معلم بود... طوری که 4 سالم بود کل کتابهای کلاس اول کامل بلد بودمو 5 سالگی رفتم کلاس اول...خلاصه که یکسال جهشی خوندم... اما انگار که همیشه خسته بودم...الان که فکر میکنم میگم ایکاش همون 6 -7 سالگی میرفتم مدرسه... واسه همین الان اصلا دوست ندارم رادین بخواد به این زودی مقرراتی بشه و هر روز سر یه ساعتی بره و بیاد...البته این فقط تجربه من بود...درست و غلطشو نمیدونم...دوست جونم
مامان الهه
پاسخ
ممنونم ازت رضوان جون پیشنهاد تو اون روز خیلی بهم کمک کرد...جدی یه سال جهشی درس خوندی چه جالب!! راستش مهد برای یسنا خیلی خوب بود و حسابی بهش کمک کرد که بتونه خودش رو پیدا کنه کاری که با وجود کنار من بودن و حمایتهای همیشگی من نمیتونس به این زودی بهش برسه و تجربه خوبی بود
مامان فتانه
4 خرداد 93 22:55
خداروشکر که دختری خوش اخلاق شده
مامان الهه
پاسخ
ممنونم عزیزم.مرسی از همراهیت
مامان مهدیه
5 خرداد 93 8:03
الحمدلله ..... براي هر دوتاتون خوشحالم . مادر و دختر خوش قلب . اميدوارم كه قدر لحظه هاي نابتون رو بدونيد و هميشه از كنار هم بودن لذت ببريد ، لذتي كه من فقط در يه ساعت خاصي ميتونم ازش بهره ببرم !
مامان الهه
پاسخ
ممنونم... میدونم مهدیه جان تو و مهبد نازم همون ساعتهای خاص رو با کیفیت پیش میبرید و از کنار هم بودن لذت میبرید
زینب صبوری
5 خرداد 93 8:51
چه خوب الهه جان که راهش رو پیدا کردی... خیلی از وجود هم لذت ببرید...
مامان الهه
پاسخ
ممنونم زینب جان از بازیهای شما خیلی استفاده میکنم و لذت میبریم
مامی کیانا
5 خرداد 93 11:42
خداروشكر
مامان الهه
پاسخ
خدا رو شکر که دوستای خوبی دارم
مامان و آیلین
5 خرداد 93 19:17
روزگاری بود میوه اش فتنه ، خوراکش مردار ، زندگی اش آلوده ، سایه های ترس شانه های بردگان را می لرزاند . تازیانه ستم ، عاطفه را از چهره ها می سترد . تاریکی ، در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی گناه ، در خاک سرد زنده به گور می شدند . و در این هنگام بود که محمد (ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او استوار گردید . بعثت رسول اکرم مبارک باد .
مامان الهه
پاسخ
عید شما هم مبارک
مامان مینا
5 خرداد 93 22:07
که این طور پس مهد باعث این رفتارا بوده.
مامان الهه
پاسخ
خستگی باعصش بود خاله جون
مامان نیایش
7 خرداد 93 13:58
الهی من قربونت برم خدا رو شکر که همه چی خوبهاوضاع ما هم خوبه ولی نیایش قبول نکرد که خرداد رو مهد نره 17 خرداد جشن خدا نگهدارشونه!
مامان الهه
پاسخ
خیلی خوبه که براشون جشن میگیرن من که خیلی از دست مدیر مهدشون ناراحتم... هیچ جشنی برای بچه ها نگرفتن ..با اینکه هر بار خودم رفتم و کلی ایده بهش دادم ولی هربار بهونه اورد و آخرش هم یه چشم حتما الکی تحویلم داد و کاری نکرد.. تنها خصیصه خوب مهدش مربیای خیلی خوب و مهربونش بودن با ساختمون مهد که به نسبت بقیه مهدها ساختمون نوساز تری داشت و نور خوبی داشت ولی مدیرشون خیلی کمکاری کردخیل ازین موضوع ناراحتم چون خیلی انرژی صرف کردم که یسنا به مهد عادت کنه و بهش خوش بگذره
مامان یسنا کوچولو
7 خرداد 93 16:45
الهه جون چرا نظرهای منو تایید نمیکنی عزیزم...؟؟؟؟؟
مامان الهه
پاسخ
عزیزم من هیچ نظری رو پاک نمیکنم احتمالا اصلا نظر شما ثبت نشده بوده...بعضیوقتها اینطوری میشه من معذرت میخوام
مامان یسنا کوچولو
7 خرداد 93 17:32
نه فدات شم این چه حرفیه.پس شاید ثبت نشده.
مامان ترنم
23 خرداد 93 12:49
خدا رو شكر كه اوضاع بهبود پيدا كرد. اميدوارم هميشه از اين لحظه‌هاتون لذت ببريد. خوش به حالت يسنا جون. ترنم منم خيلي وقتها از اين همه نبودن من خسته مي شه.
مامان الهه
پاسخ
ممنونم دوست خوبم...
مامان یگانه
11 تیر 93 0:38
خداروشکر