پرنسس 4 سال و 3 ماهه من
هفته آخری که مهد بودی در مورد مشاغل باهاتون صحبت کرده بودن. یکی یکی در مورد شغل همه ازم سوال کردی و بعد گفتی من میخوام وقتی بزرگ شدم خاله بشم... مثل خاله کبریا(مربی مهدت)مهربون باشم و با بچه ها شعر بخونم... بعد هم گفتی مامان توچرا خانه داری؟؟ من دلم میخواد بری سرکار مثل مامان محیا و ثنا...
این روزا وقتی یه کار بدی میکنی که مثلا من ندیدم و میخوای نظر منو بدونی از طرف سوییپر(روباه انیمیشن دورا) حرف میزنی و کارهای بدت رو به سوییپر نسبت میدی...مثلا میگی مامان سوییپر جعبه کرمت رو دست زد!! مامان سوییپر یه کار خیلی بدی کرده از دستشویی آب خورده.... و من باید سوییپر رو توجیه کنم که کاری که کرده خیلی بد بوده...اینم خودش یه نوع اعتراف کردنه گیگه...
چند روز پیش که اجازه کاری رو بهت نداده بودم با قهر رفتی روی مبل نشستی و با اخم روت رو برگردوندی وقتی دیدی من بی اعتنا به تو مشغول کار خودمم با یه لحن خاصی که دل منو آب کردی گفتی اگه میخوای بیا با من دوست شو!!
پرنسس من امروز 4 سال و 3 ماه از زمینی شدنت میگذره... هرچند خودت اصرار داری که بگی 5 ساله هستی و هر روز میگی مامان امروز گیگه 5 سالمه و من هرروز برات توضیح میدم که هنوز 5 ساله نشدی...
بهشت زیبای منی پرنسس 4 سال و 3 ماهه من!