دلتنگی
میخوای بری حرفی نداری اشکهات دارن جار میکشن
رفتن همیشه پر غمه انگار دارن داد میکشن
آی نمیدونی دل آدم رو چه میشکونیی
خودت بهتر از هرکی میدونی که بارون پاییز میسوزونه دل آدما رو
وقتی چشت پاییز میشه باغ دلت گلریز میشه
تصویر غم میشینه تو چشم سیاهت
وقتی چشمت لبریز میشه اشکهای تو آویز میشه
دونه دونه میچکه از چشم سیات
نمیدونی دل آدم رو چه میشکونی
خودت بهتر از هرکی میدونی که بارون پاییز میسوزونه دل ادمارو
تعریف حس غریب دلتنگی موقع خداحافظی برای چشمان پر از بغض و اشکت کار سختی بود وقتی درونم آشوبی بود. وقتی از اصفهان برمیگشتیم و تو ماشین بودیم و بهونه میگرفتی بهت گفتم که میدونم دلت تنگ میشه واسشون ولی خیلی زود برمیگردیم و میبینیمشون. حسی که داری رو بهش میگن دلتنگی . اونوقت آرومتر شدی و گفتی دلم تنگ میشه و یواش یواش خوابت برد و تازه اونموقع اشکهای من آویز شدن...