یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

مادر که شوی...

1391/8/7 2:04
نویسنده : مامان الهه
635 بازدید
اشتراک گذاری

مادر که شوی میفهمی حال مرا.

وقتی کودکت،پاره تنت،دردی دارد که برایش مداوایی نمیابی،

وقتی اشکهای از سر دردش را ببینی و ندانی که چه کنی،

وقتی مدام به پاره تنت گوشزد کردی که چنین نکن و گوش نداد،

میفهمی حال مرا،میفهمی حرف مرا

 

امشب یک ساعت گریه کردی . چندوقتیه با پوست لبت بازی میکنی. چندین بار برات توضیح دادم که اگه اینکار رو بکنی پوست لبت کنده میشه و دردت میگیره ولی کو گوش شنوا دخترکم؟؟؟ امشب پوست لبت رو کندی و زخم شد و گریه کردی از سوزش لبهات. دهنت رو باز نگه داشته بودی تا سوزش لبت بیفته ولی گریه میکردی و اشکهات همه صورتت رو گرفته بود. یه کم که خوب میشد و دوباره لبهات رو میبستی دردت میگرفت و باز گریه میکردی. ریز ریز گریه میکردی و میگفتی دیگه لبم رو نمیکنم و  تند تند میگفتی ببخشید! کاش میشد همه دردت رو میبخشیدم و دیگه دردکشیدنت رو نمیدیدم. هی میگفتی مامان کَشَم (اشکم)میاد و من تو دلم غصه میخوردم که چرا نمیتونم واسه لبهای کوچولوت کاری کنم که دیگه کَشِت نیاد

امشب با گریه خوابیدی. دعا میکنم که تا صبح آروم بخوابی و خوابهای بد نبینی کوچولوَک

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

محبوبه
7 آبان 91 2:28
سلام واقعأ قشنگ هس من اتفاقی آمدم الان ساعت 2:30شب هس . مرسی فدات
سارا مامان آرام
7 آبان 91 8:08
میبینی یه درد کوچیک این فرشته ها چقدر قلب ما که مادریم رو به درد میاره حتی تحمل دیدن یه ذره اشک ریختنشون رو نداریم؛ خدا به داد دل اون مادری برسه که بچه اش بیماری صعب العلاج داره
مامان نيروانا
7 آبان 91 8:18
آخي عزيزم، چه زجري كشيدين دوتايي. كباب شدم بديش هم به اينه كه نميذارن چربش كني يه كم آلامشون كم بشه. حالا نگران نباش الهه جون،‌ ايشالا بيدار بشه امروز ديگه خوب شده لبش. ببوس اون لب مجروح خوشگلكم رو مطمئن باش ديگه اينكار رو تكرار نميكنه و اين نتيجه ي بسيارخوب اين تجربه ي دردناكه عزيزم. من خودم يه وقتايي مقصر ميشم بابت نيروانا، مثلاً دقت نميكنم يهو ناخنش رو از نزديك گوشت ميگيرم و خودم داد و اشكش رو درميارم. ببين چه زجر مضاعفيه اون ديگه. خدا منو ببخشه
مامان یسنا گلی
7 آبان 91 9:24
الهی قربون اون لبای نازت برم خاله.ایشالا زود خوب میشه عزیزم. یسنای من از وقتی از شیر گرفتمش این کار همیشگیش شده.هر دفعه که پوست لبشو عمقی میکنه کلی دادو بیداد میکنه که آخ شدم به محض خوب شدن باز یادش میره و روز از نو و روزی از نو:
شهره مامان مینو
7 آبان 91 9:46
نمیتونستم براتون کامنت بگذارم... الهییییییییییییییی...خیلی سخته...میفهمم برای منم پیش اومده...زود خوب میشه انشالله...
خاله نسرین
7 آبان 91 11:03
الهی نباشم ببین با خودش چیکار کرده ها
رضوان
7 آبان 91 15:03
عزیزم خاله جون چرا حرف مامان را گوش ندادی. الهه جون واقعا دیدن درد کشیدن بچه واسه مادرش وحشتناکه خیلی سخته راستی خصوصی داری
رضوان
7 آبان 91 15:04
فکر کنم یادم رفت تیک خصوصی را بزنم.الهه جون.خودت تاییدش نکن
مامان محمدرهام جون
7 آبان 91 16:00
آخی جونم بمیرم لهییییییییییی خاله جونم دیگه نکن پوست لبتو باشه!!!!!!!!!!
مامان آبتین
7 آبان 91 16:30
سلام دوست خوب من از این جمله که درجواب یسنا نوشته بودی خیلی خوشم اومد شاعرانه بود: کاش میشد همه ی دردت رو میبخشیدم !
مامان آرینا موفرفری
8 آبان 91 1:06
مامانی شاید اضطراب داره که این کارو می کنه.
مامان سونیا
8 آبان 91 8:43
آخی الهی بگردم اخه خانم چرا شما فسقلی ها حرف ما مامانها رو گوش نمیدید اونوقت هم خودتون اذیت میشد هم ما ها عذاب میکشیم که هیچ کاری از دستمون برنمیاد تا التیامی داشته باشیم برای دردتون دقیقا دیشب سونیا هم داشت همین کار رو میکرد من که دیدم با زبون خوش نمیتونم از این کارش جلوگیری کنم دعواش کردم و سرش داد زدم که نکن مامان جان نکن اون پوست لبت رو نکن خون میاد میسوزه .تا دختری از این کارش دست کشید انشاالله هیچ مادری هیچ زمانی رنج جگر گوشه اش رو نبینه یسنای گلم انشاالله همیشه شاداب و سرحال باشی
مامان آرین
8 آبان 91 10:40
بمیرم خاله برات.باید حرف مامانی رو گوش کنی عزیزدلم.انشاالله زووووووود خوب میشی.
golabaton
8 آبان 91 10:44
سلام دوستان یک چند تا خانوم دور هم جمع شدیم و یک سایت با نام گلابتون (با نگاه ویژه به نیازمندیهای بانوان) راه اندازی کردیم خوشحال می شم به ما سر بزنید و نظرات و مطالبتون رو برامون ارسال کنید. البته این امکان و به وجود آوردیم تا اگه صاحب کسب و کاری هستید بتونید به رایگان هم تبلیغ کنید www.golabaton.com
الهام مامان آوینا
8 آبان 91 16:16
یسناجون لبش خوب شده الان؟ امیدوارم دردش ساکت شده باشه.در مورد وابستگی دختر من که الان تقریبا 7 ماه و نیمه هست فقط تو بغل من و پدرش اروم هست و جرات ندارم جایی برم اصلا بغل هیچ کس دیگه ای اروم نیست. من هم نظر شما را داشتم بگذارمش مهد ولی چند جا خوندم که زیر 3 سال اصلاٌ خوب نیست بچه ها برن مهد...
مريم مامان آريا
9 آبان 91 16:27
اي جان چه بامزه ميگه کشم مياد اون شيطنتاش هم خوندم خيلي جالب بود
مامان نیایش
10 آبان 91 9:38
سلام الهه جون کاملا درکت می کنم کاشکی می شد همه در د و غمهای بچه هامون رو ببخشیم تا هیچ وقت دردی و غمی توی دلشون نباشه من که همش برای بچه های مریض دعا می کنم هیچ مادری طاقت دیدن غصه بچه اش رو ندارن . خدا کنه هیچ مادری اشک بچش رو نبینه که ازدرد و غصه بریزه . یسنا جون رو ببوس
مامان آناهيتا
10 آبان 91 11:11
آخي. چقد ناراحت شدم كه يسنا گلي اينطوري شده. ماماني چقد با احساس ناراحتيت رو تو نوشته هات انتقال داده بودي. آناهيتا هم چند بار با وجود اينكه بهش مي گفتم فلان چي داغه. باز هم دست ميزد و بعد هم آه و ناله و گريه داشتيم. انگار اين وروجك ها مي خوان خودشون همه چي رو تجربه كنن. ببوس عزيز دلم رو ماماني.
مامان نیایش
10 آبان 91 23:25
قربون اون لبات کوچولوک خیلی سخته واقعا برای یه مادر کاش این نیم وجبی ها می فهمیدن وقتی میگن ببخشید دل آدم بیشتر کباب میشه نیایش هم یه وقتایی با گفتن مامان ببخشید بیشتر دلم رو میسوزونه الان دیگه حتما خوبه خوبی یسنا جونم الهی همیشه لبای نازت خندون باشه
مامان متین
13 آبان 91 18:52
درکت می کنم مامانی .متین هم همینطور بود ولی براش راه حل پیدا کردم یه کرم مخصوص هست برای ترک لب هر روز براش میزدم تا پوستای لبش نرم بشه و چون ویتامینه هم بود کم کم خوبش کرد .حالا هر وقت لبش پوست داشته باشه خودش میاد و میگه که براش از اون پماد بزنم.
♥ الهه مامان روشا جون♥
15 آبان 91 12:50
آخی عزیزم خیلی ناراحت شدم. الهه جون کاش وقتی خوابید با ویتامین آ+د یا وازلین واسش چرب میکردی.
پرنیا جون و مامانش
20 آبان 91 11:05
الهی خاله فدات عزیزم چه قدر ناراحت شدم قشنگم اشکال نداره بزرگ میشی و این روزا یادت میره گلم