یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

۹۵و آرزوی تو

روزهای آغازین سال جدید رو با یه آرزو پیش بردی :کاش من یه قدرتی داشتم تا هیچ وقت نخوابم و هیچ وقت حوصله ام سر نره و همه اش در حال بازی باشم. اینجوری دیگه خسته نمیشدم که بخوام بخوابم.!!!! نمیدونم چرا الانم فکر میکنی این قدرت رو نداری ... 
12 فروردين 1395

خواهر

دوروز قبل از روز تولدت متوجه شدیم که موجود کوچولویی که تو وجودم داره ذره ذره بزرگ میشه و تو هر روز قربون صدقه اش میری یه خواهر کوچولوی نازه و از وقتی این رو فهمیدی بیشتر عاشقش شدی و بوسه های زیادی روونه وجودش میکنی  و من رو سرمست ... دلم قرصه از خواهر داشتنت چون میدونم هیچ چیزی با ارزش تر از وجود یه خواهر برای روحیه لطیف تو نیست. دوستتون دارم عزیزای دل
28 اسفند 1394

به شکوه رقص یک پروانه

یه دور دیگه به پایان رسید.شش سال رو باهم گذروندیم‌..خندیدیم.، اشک ریختیم، بازی کردیم، عاشقی کردیم، بزرگ شدیم، لحظه هایی رو گذروندیم که گفتیم کاش زمان می ایستاد تا شیرینیش رو بیشتر مزه مزه میکردیم.و حالا در آستانه دور هفتم ایستاده ایم ،  پر امید و با آرزوهای رنگی ،شش ساله شدنت را به جشن مینشینیم . باشد که به یمن وجود یسنا یی تو و وجود رستاگونه خدایی او لحظه های ناب تری در انتظارمان باشد. که با تو جهان شعری به شکوه رقص یک پروانه اس....  
7 اسفند 1394

روزهای طلایی پیش دبستانی

به یمن شبکه های اجتماعی و اینترنت در همه جا در دسترس و ذوق و سلیقه مربی دوست داشتنی پیش دبستانیتون ما هر چند روز یکبار به طور تصویری در جریان امور و انجام کارهاتون توی کلاس هستیم. چقدر ذوق میکنم که حوالی ساعت ده و یازده مربی نازنینتون ازتون در حین کار عکس میگیره برامون میفرسته و از دلتنگی درمون میاره.عکسهایی که برات میذارم همه اش هنر دست خانم مرادی نازنین و محبتهای بی دریغشه تو در بین مانداناو رهای عزیز شب یلدا در جمع دوستان در حین انجام کار کلاسی ثبت اثر سیاره اورانوس باز هم نقاشی سیاره اورانوس آموزش فشار هوا بر آب دیروز هم با خوشحالی به توصیه مربیتون عمل کردی و هسته های نارنج رو کاشتی و...
26 بهمن 1394

برای آخرین ماهگرد پنج سالگیت

دیگه سرازیر شدیم به شش سالگی تو...چیزی دیگه نمونده و تو هرروز برای تولدی که از مدتها قبل قول برگزاریش رو تو مدرسه گرفتی، برنامه میریزی. روزهای پایانی پنج سالگیت با چاشنی تأثیر از دوست همراه شده طوری که من رو گاهی نگران میکنی از این همه تقلید...ولی انگار این هم اقتضای سنت هست و خیلی نباید پاپیچت بشم.ولی خوب حق بده به دل من مادر که نگرانت باشم جان مادر! دارم همه سعیم رو میکنم که بتونم همراه خوبی برات باشم باهمه کم و کاستی هام... ماه آخرپنج سالگیت پر ازنور !!! ...
7 بهمن 1394

مرواریدهای غافلگیر کننده

میدونی بزرگ شدنت زودتر از اونی که من فکر میکنم اتفاق میفته. دارم ازون روزی میترسم که شاید حسرت این روزهات رو داشته باشم... یه شب که داشتی میوه میخوردی ,گفتی چیزی تو دندونت گیر کرده اومدیم با مسواک درش بیاریم که دیدیم اونی که گیر کرده حالا حالا جا خوش کرده کنار مرواریدهای سفیدت. دندونهای شش  پایین سر زدن و لثه متورمت حاکی از این بود که آبریزش دوروز پیش شاید نشونه همین مرواریدهای دایمیت بوده که ما به خیال خودمون  فکر کردیم یه سرماخوردگی کوچولو داشتی.ازین به بعد باید بیشتر مراقب دندونات باشی دختر زیباروی من.
26 دی 1394

نقش جدید تو

آذرماهمون خیلی زود گذشت .شاید خیلی زودتر از آبان با همه خبرای خوبش.بیشتر ماه رو یه روز به خاطر آلودگی تعطیل بودین و یه روز به خاطر برف و سرمای شدید.شاید از کل آذر ماه دو هفته کامل  مدرسه نرفتی .ولی با اینحال حسابی خوشحال بودی و روزهای برفی پشت پنجره به انتظار برف بازی و آدم برفی مینشستی و بارش سپیدی برف رو نگاه  میکردی. این دوهفته دی ماه هم خیلی آروم و بی صدا گذشته و امروز که نگاه به تقویم میکردم باورم نمیشه که دوهفته دیگه تا پایانش داریم. هرچند تو شمار روزها رو خیلی وقته داری و روزشمار تولدت رو شروع کردی و برای اون روز برنامه ها در سرت میپرورونی. این روزها مهربون تر از قبل شدی , و شاید دلیلش به خاطر نقش جدیدی باشه که تازگی دا...
15 دی 1394

آخرین ماه پاییز

مامان دوباره کی آبان میشه؟؟ -سال دیگه که شما کلاس اول بودی! -من دلم برای آبان خیلی تنگ میشه !!!خیلی خوش گذشت... آذرماهت به نیکی  و شادی عزیززز دلم که گذر زمان رو به وضوح حس کردی  
1 آذر 1394