دندونهای دایمیت انگار خیلی عجله دارن که رخ نشون بدن نازنینم... دوسه باری دلت میخواست تنهایی مسواک بزنی و منم مانعت نشدم و خوشحال بودی از این مستقل شدن. پنج شنبه ای که گذشت موقع مسواک کردن اومدم پیشت تا باهم مسواک بزنیم که چشمم به مروارید جدیدی افتاد که پشت دندونهای شیریت سرزده بود....دندون شیری جلوت هم لق شده بود ولی اونقدر لق نشده بود که بیفته . روز شنبه رفتیم دندونپزشکی و دکتر با دیدن دندونهات گفت دوتاجلویی رو بکشی و کشیدی ...و خیلی خوشحالی ازین قضیه چون حس میکنی الان خیلی بزرگ شدی....برای شجاعتی که داشتی تو مطب دندونپزشکی،یه عطر باربی بهت جایزه دادیم که خیلی دوسش داشتی و چندباری ازم خواسته بودی که برات بخرم. شبم موقع خواب دندونات رو که خ...