درهم نوشت
عزیز دل مامان!!
امروز اومدم از همه چی و همه جا بگم و پرونده بهمن ماه 90 رو ببندم.این ماه هم گذشت و به دو سالگی شما نزدیکتر شدیم.این روزها کم کمکی لجبازی میکنی و هم خودت و هم منو اذیت میکنی. نمیدونم آخه چرا اینقدر جیغ میکشی. خیلی وقتها خودم رو کنترل میکنم و اصلا اعتنایی نمیکنم به کارهات ولی بعضی وقتها واقعا درمونده میشم که چکنم. آخه یه وقتهایی به خودت آزار میرسونی.مثلا صورتتو چنگ میندازی یا سرت رو میزنی به زمین!یا موهات رو میکشی. همه اینها وقتی اتفاق میفته که مثلا یه کار ممنوعی رو بخوای انجام بدی و با مخالفت من روبرو بشی. چکاری؟ آخه مامان جونم مگه دسته های اجاق گاز مال بازیه که هی زیر قابلمه ها رو میخوای کم و زیاد کنی؟؟؟؟ نمیدونم شونه کردن موهات چه اذیتی بهت میرسونه که اینقدر از خودت مقاومت نشون میدی!!!! خلاصه سر هر مساله کوچیکی که باب میلت نباشه آنچنان قشقرقی راه میندازی که من میمونم که چه راهکاری رو پیش بگیرم.یکی دوبار شده که بعد از نیم ساعتی که گریه کردی و آروم نشدی منم گریه کردم....
البته اینم بگم که خیلی مواقع سریعا معذرت خواهی میکنی میای میگی بشید(ببخشید) اونوقت صلح و صفا برقرار میشه !!
باز هم البته که همه روزها اینطور نمیگذره که روزهای خوبمون خیلی بیشتر از این روزهای بده...
صبح که بیدار میشی با خنده صدام میکنی و وقتی من میام توی اتاقت که بغلت کنم میگیسلام دب به ایر عیییزم(سلام صبح به خیر عزیزم) و اونروز میشه روز خوبمون و تا شب مهربونی و حرف گوش کن . قربونت برم که اینقدر مهربون میشی و همش میای میگی مامان اکی بوش(یکی بوس). منم دیگه بهت رحم نمیکنم و از چپ و راست بوست میکنم.
امشب که بابا از خستگی کار روی مبل خوابش برده بود واست میوه آوردم که سرت گرم باشه و کمتر سراغ بابا بری و بذاری که استراحت کنه.هرچی واست پوست گرفتم سهم بابا رو هم گذاشتی بالای سرش که وقتی بیدار شد بخوره. زیباترین مهربونیه یه دختر کوچولو واسه پدرش!!
این روزها با بازیهای جدیدت سرگرمی. بازیهایی که خاله اعظم مهربون زحمت کشیدن و واسه تولدت خریدن. بازیهای فکری چوبی. عاشق اون بازی ماهیگیری هستی یکی یکی ماهیهارو میچینی سر جای خودش و بعد با چوب ماهیگیریت که آهنربا داره ماهی میگیری دوباره یکی یکی سر جاشون میچینی و دوباره ماهی میگیری تازه خودت رو هم تشویق میکنی وقتی همه رو سر جای خودش چیدی میگیبارالا(بارکلا). خیلی هم هوشمندانه اینکار رو میکنی و به غیر از دفعه اول که نمیتونستی جای ماهیها رو پیدا کنی و به نظر من به خاطر غریب بودن بازی بود،همه رو درست میچینی و با فکر کردن پیش میری. یه بازی دیگه هم داری که نمیدونم چه اسمی روش بذارم شاید جورچین مناسب باشه. یه جعبه چوبی که پر از قطعات سه خرس هست که باید سر و دست پاهاشون رو کنار هم بچینی تا شکلش درست بشه. اینقدر این جعبه رو دوست داری که وقتی میخوای واست بیارمش اگه بگم همه اسباب بازیهات رو جمع کن تا واست بیارمش اینکارو میکنی و بعدش منتظر که با هم بازی کنیم یه کم واست سخته ولی خیلی خوب از پسش بر میای و با یه کم راهنمایی من درستش میکنی.
میز آرایشت رو هم که هدیه ما به شما بود رو هم خیلی دوست داری وقتی لباست رو عوض میکنی میدویی میری توی آینه به خودت نگاه میکنی. با سشوار و شونه ات موهای مامان رو خیلی ماهرانه سشوار میکنی و میگی خوشل شد(خوشگل).
چه روزمون خوب بگذره چه بد،وقتی که تو با چشمهای معصومت نگاهم میکنی تموم روزهای زندگیم با تو زیبا میشن فقط کافیه که نگاهم کنی. اونوقت همه رویاهات میشن آرزوهای من!!!!