یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

درهم نوشت

1390/11/30 1:47
نویسنده : مامان الهه
525 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان!!

امروز اومدم از همه چی و همه جا بگم و پرونده بهمن ماه 90 رو ببندم.این ماه هم گذشت و به دو سالگی شما نزدیکتر شدیم.این روزها کم کمکی لجبازی میکنی و هم خودت و هم منو اذیت میکنی. نمیدونم آخه چرا اینقدر جیغ میکشی. خیلی وقتها خودم رو کنترل میکنم و اصلا اعتنایی نمیکنم به کارهات ولی بعضی وقتها واقعا درمونده میشم که چکنم. آخه یه وقتهایی به خودت آزار میرسونی.مثلا صورتتو چنگ میندازی یا سرت رو میزنی به زمین!یا موهات رو میکشی. همه اینها وقتی اتفاق میفته که مثلا یه کار ممنوعی رو بخوای انجام بدی و با مخالفت من روبرو بشی. چکاری؟ آخه مامان جونم مگه دسته های اجاق گاز مال بازیه که هی زیر قابلمه ها رو میخوای کم و زیاد کنی؟؟؟؟ نمیدونم شونه کردن موهات چه اذیتی بهت میرسونه که اینقدر از خودت مقاومت نشون میدی!!!! خلاصه سر هر مساله کوچیکی که باب میلت نباشه آنچنان قشقرقی راه میندازی که من میمونم که چه راهکاری رو پیش بگیرم.یکی دوبار شده که بعد از نیم ساعتی که گریه کردی و آروم نشدی منم گریه کردم....

البته اینم بگم که خیلی مواقع سریعا معذرت خواهی میکنی میای میگی بشید(ببخشید) اونوقت صلح و صفا برقرار میشه !!

باز هم البته که همه روزها اینطور نمیگذره که روزهای خوبمون خیلی بیشتر از این روزهای بده...

 صبح که بیدار میشی با خنده صدام میکنی و وقتی من میام توی اتاقت که بغلت کنم میگیسلام دب به ایر عیییزم(سلام صبح به خیر عزیزم) و اونروز میشه روز خوبمون و تا شب مهربونی و حرف گوش کن . قربونت برم که اینقدر مهربون میشی و همش میای میگی مامان  اکی بوش(یکی بوس). منم دیگه بهت رحم نمیکنم و از چپ و راست بوست میکنم.

امشب که بابا از خستگی کار روی مبل خوابش برده بود واست میوه آوردم که سرت گرم باشه و کمتر سراغ بابا بری و بذاری که استراحت کنه.هرچی واست پوست گرفتم سهم بابا رو هم گذاشتی بالای سرش که  وقتی بیدار  شد بخوره. زیباترین مهربونیه یه دختر کوچولو واسه پدرش!!

این روزها با بازیهای جدیدت سرگرمی. بازیهایی که خاله اعظم مهربون زحمت کشیدن و واسه تولدت خریدن. بازیهای فکری چوبی. عاشق اون بازی ماهیگیری هستی یکی یکی ماهیهارو میچینی سر جای خودش و بعد با چوب ماهیگیریت که آهنربا داره ماهی میگیری دوباره یکی یکی سر جاشون میچینی و دوباره ماهی میگیری  تازه خودت رو هم تشویق میکنی وقتی همه رو سر جای خودش چیدی میگیبارالا(بارکلا). خیلی هم هوشمندانه اینکار رو میکنی و به غیر از دفعه اول که نمیتونستی جای ماهیها رو پیدا کنی و به نظر من به خاطر غریب بودن بازی بود،همه رو درست میچینی و با فکر کردن پیش میری. یه بازی دیگه هم داری که نمیدونم چه اسمی روش بذارم شاید جورچین مناسب باشه. یه جعبه چوبی که پر از قطعات سه خرس هست که باید سر و دست پاهاشون رو کنار هم بچینی تا شکلش درست بشه. اینقدر این جعبه رو دوست داری که وقتی میخوای واست بیارمش  اگه بگم همه اسباب بازیهات رو جمع کن تا واست بیارمش اینکارو میکنی و بعدش منتظر که با هم بازی کنیم یه کم واست سخته ولی خیلی خوب از پسش بر میای و با یه کم راهنمایی من درستش میکنی.

میز آرایشت رو هم که هدیه ما به شما بود رو هم خیلی دوست داری وقتی لباست رو عوض میکنی میدویی میری توی آینه به خودت نگاه میکنی. با سشوار و شونه ات موهای مامان رو  خیلی ماهرانه سشوار میکنی و میگی خوشل شد(خوشگل).

چه روزمون خوب بگذره چه بد،وقتی که تو با چشمهای معصومت نگاهم میکنی تموم روزهای زندگیم با تو زیبا میشن فقط کافیه که نگاهم کنی. اونوقت همه رویاهات میشن آرزوهای من!!!! 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان محمد
30 بهمن 90 3:15
همیشه رو به نور بایستید اگر می خواهید تصویر زندگیتان سیاه نیفتد ! يسنا جون دوستت دارم
مامان محمد صدرا
30 بهمن 90 8:40
24 ماهگی!!!!!!!!!!!!!!! اوج لجاجت بچه هاست و این طبیعیه ! یه تحقیقی بکن! ممنون از راهنماییت بابت کیک !
خاله نسرین
30 بهمن 90 11:40
ای جااانم... وقتی میگه ببخشید دوست دارم بخورمش
مامان سيد علي
30 بهمن 90 12:31
خدا حفظش كنه
منا مامان یسنا
30 بهمن 90 15:39
سلام به مامانی وسلام به یسنا جونم.....الهی من فدای اون مهربونیات بشم....مامانی همه بچه ها تو این سن دوست دارن حرف حرف خودشون باشه اقتضای سنشونه...نگران نباش وبا بازی و شوخی حرفت رو به کرسی بنشون بهترین نوع یاددادن مسایل به بچه ها بازی کردن از طریق بازی خیلی چیزارو میتونی بهش یاد بدی ....
مامان یسنا گلی
1 اسفند 90 9:29
سلام خاله جون.یسنا ما هم دقیقا مثل یسنا جون شما لج باز شده و همش واسه اینکه حرف حرف خودش باشه دادو بیداد میکنه.که البته اقتضای سنشونه و کاری از ما بر نمیاد: اماهمیشه شیرین و دوست داشتنی هستنX
مامان نیایش
1 اسفند 90 14:21
سلام مامانی گل وای دخملی چه بلبل زبون شده ما شا الله قربون این حرف زدنش الهی که سالم باشه ان شا الله سال خوبی هم پیش رو داشته باشید رمز رو براتون تلگراف کردم
رضوان مامان رادین
2 اسفند 90 9:50
دخملی ناز خودمونه.مامانش لجبازیش ام دست خودش نیست. یسنا جونم خیلییییییی دوستتتتتتتتتت دارمممممم.
مامان مهبد كوچولو
2 اسفند 90 14:34
اكي بوس هم از طرف من .
مامان متین
2 اسفند 90 22:17
ای بابا پس شما هم این مشکل رو دارید فکر کردم فقط پسر من لجبازی می کنه و جیغ می کشه و حتی خودش رو می زنه .چه میشه کرد. قربون اون حرف زدنت خاله اکی بوش به منم می دی آفرین به شما دختر مهربون .
مامان محمد صدرا
3 اسفند 90 4:07
شمارش معکوس تولد یک سالگی! خوشحال میشیم بیایین پیشمون!
مامانی درسا
3 اسفند 90 23:17
سلام یسنایی خاله . مامانی همه ی ما آدما یه وقتایی قاط میزنیم . دخترم هم از قاعده مثنثنی نیست . اقتضای سنشه . گلمو ببوس . قربون خودش و اون آرایش کردنش .
ثمين
4 اسفند 90 21:05
سلام اومدم ازتون دعوت کنم تا از نمایشگاه هفت سین دنیای نفیس دیدن کنید منتظرتون هستم
مامان اراد
6 اسفند 90 13:22
ماشاالله به این دخملیه شیرین زبونم.خیلی نازی عزیییییییییییزم
مامان ملینا
7 اسفند 90 8:54
سلام مامان یسنا ممنون که راهنماییم کردی بله ملینا از چیزی ترسیده بود که الحمدالله الان در حال رفع شدنه و موقع دستشویی هم یکی از عروسکهارو با هم می بریم دستشویی تا باهم جیش کنن.در ضمن در مورد لجبازی بچه ها مطلبی تو روزنامه خوندم که خیلی خوب بود و نتیجه کلی این بود که در این سن بچه ها چون" من "بودنشون داره شکل می گیره می خواهند با کارهاشون که همان جیغ و داد هست بگن که منم هستم توی یه وب دیگه هم دیدم که یکی از بچه ها هم که هم سن دختر من و شما هست همیجوریه پس این اقتضای سنشونه.اگه فرصت کنم اون مطلب توی روزنامه رو تو پست می ذارم که ببینی.در کل مامان یسنا با همه جیغ و دادشون و خسته کردن ما خیلی ناز و معصوم هستن .روی گل یسنا جون رو ببوس
مامان ماهان
15 اسفند 90 8:48
ای جووووووووووووووووووونم خیلی شیرین زبونی عروسک