یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

زیبا ترین هدیه

1390/10/26 11:51
نویسنده : مامان الهه
603 بازدید
اشتراک گذاری

گاهی وقتها ما انسانها به یه شوک احتیاج داریم که یادمون باشه چیزی که داریم از لطف خداست که اگه اون نخواد میتونه تمام دلخوشیامون رو ازمون بگیره. همیشه به یه شوک احتیاج داریم که قدر عزیزامون رو بدونیم و فکر نکنیم که خوب حالا وقت واسه جبرانش داریم. بعدا به اون کار میرسیم ..بعد از دلش در میاریم ..بعد ..بعد... ولی از این غافلیم که شاید بعدی در کار نباشه... شاید فرصت جبران نداشته باشی... شاید...

دلم نمیخواست بعد از یه مدتی که واست چیزی ننوشتم این طوری از غم حرف بزنم. دلیل این وقفه هم همین بود که چند روزیه که خیلی لجباز شدی و همیشه در حال گریه کردنی.سر هرچیز کوچیک و بزرگ جنجالی به پا میکنی.میدونم که اقتضای سنه ولی دلم نمیخواست ازش چیزی بنویسم. امروز اومده بودم بازم از شیرین زبونیات بنویسم و بگم که دیشب چقدر دلبری کردی از همه!!!!که چقدر روابط اجتماعیت پیشرفت کرده. که دیشب که مراسم نذری مادر بود و همه غریبه ولی چه راحت ارتباط برقرار کردی حتی بدون من یا بابا  تو مجلس مردونه که مشغول خوندن قرآن بودن نشسته بودی و گوش میدادی... ولی خوندن یه وبلاگ حالم رو دگرگون کرد. وبلاگ مادری که فرزندش رو از دست داده و مینویسه شاید یه کم از دردش کم بشه  ولی احساسم میگه که حتی یه ذره هم نمیتونه از درد و غمش کم بشه. اونقدر دلش تنگ عزیزش بود که میشد از هر کلمه ای که نوشته بود اینو حس کرد.شاید حتی دلش برای گریه ها و بد قلقیهای کودکش تنگ شده باشه که شاید تمام زندگیشو رو میده که یکبار دیگه صدای گریه هاشو بشنوه...

الان دیگه با گریه هات دنیا رو سرم آوار نمیشه،دیگه تمام روز از گریه هات غصه نمیخورم،حتی شکایت هم نمیکنم،میخوام با لحظه لحظه های عمرم وجودت رو  احساس کنم......   

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

رضوان مامان رادين
26 دی 90 12:09
سلام عزيزم. دقيقا پريشب من اون وبلاگ را خوندم و دگرگون شدم.تا خود صبح خوابم نبرد.طفلك،خدا خودش كمكش كنه. منم از اون موقع كمتر به خاطر شيطنت هاي رادين غر ميزنم. خدا همه بچه ها را واسه پدر ،مادراشون نگه داره
نسرین
26 دی 90 13:22
منا مامان یسنا
26 دی 90 13:29
سلام دوست عزیز. بله منم اون وبلاگ رو خوندم خیلی حالم بد شدوبا اینکه همیشه این تو ذهنم هست کاری نکنم که بعدش پشیمون بشم ولی با خوندن وبلاگ بیشتر مراقب رفتار وحرف زدنام با یسنا هستم.واقعا ازدست دادن اولاد درد بزرگیه که التیام بخش نیست
مامان یسنا گلی
26 دی 90 16:56
سلام عزیزم.ممنون از لطفتون که به ما سر زدین. یسنا جون رو ببوسین
مامان نیروانا
26 دی 90 22:16
سلام دوست خوب و عزیزم، اول از همه اومدم بهت سر بزنم و ازت تشکر کنم که احوال ما رو میپرسی. ببخش که به قولی بیوفا شدم. باور کن نمیرسم. وبلاگ نیروانا رو ببین حالمو بدون. اینقدر که نمیرسم تند تند آپ کنم. هی خاطرات ریز و درشتن که مث ماهی از دستم میلغزن و میرن و به ثبتشون نمیرسم. دیروز یه لحظه نظراتش رو باز کردم از بین همه فقط تونستم نظر شما رو تأیید کنم و جواب بدم که یه وقت کوتاهی نکرده باشم و منتظرم نمونین. ایشالا بیشتر خدمت میرسم. از همین حالا تولد یسنای عزیز هزارتا مبارک باشه براتون. امیدوارم که خیلی بهتون خوش بگذره. این پستت خیلی غمگین بود. نمیخوام چیزی راجع بهش بنویسم. ببخش عزیزم و یسنای گل رو ببوس. خدا همه ی فرشته هاشو تو دستای مهربونش محکم نگه داره، الهی آمین.
مامان ماهان
27 دی 90 10:17
خدا همه بچه ها رو حفظ کنه