جملات یسنا
دخترم این روزا داری تلاش میکنی، همه تلاشت رو میکنی که هر جمله یا کلمه جدیدی رو که میشنوی تکرار کنی!! دیدن این تلاشت خیلی زیباست تمام دغدغه های زندگی رو از یادم میبره. دلم میخواد همیشه یه دوربین دستم باشه از لحظه لحظه های زندگیت فیلم بگیرم تا یادم نره ولی خوب چه میشه کرد که مقدور نیست. هم مشغله های زندگی اجازه نمیده هم خودت که تا دوربین میبینی دیگه بازی و حرف زدن یادت میره و سریع میای دوربین رو میگیری و میخوای عکس ببینی!
این روزها از صبح واسه خودت تولد مبارک میخونی میگی : تبلود تبلود تبلودت ببالک!ببالک ببالک تبلدت ببالک!!! فکر کنم امسال تولدت بهت خوش بگذره پارسال که خیلی اذیت شدی با اینکه خیلی مختصر بود.
چند روز پیش کنترل رو با حرص زیاد از بابا گرفتی و پرت کردی روی سرامیک طوری که خودت ترسیدی از اون روز واسه همه تعریف میکنی: کنترل پرت! وقتی میپرسیم که کی پرت کرد اول میگی بابا بعدش میگی نتا(یسنا) ! بادکنکت ترکید میگی باده ده ترسید! قربونت برم که وقتی من و بابا صحبت میکنیم سریع میای و تعریف میکنی این دو واقعه مهم رو!!
شعرهای که تا حالا یاد گرفتی: یه توپ دارم قلقلیه! چشم چشم دو ابرو که کامل میخونیش.
پی نوشت: امروز وبلاگی که در مورد سوختگی دختری به اسم انار بود رو خوندم خدایا چه وحشتناکه! خدایا کمکش کن حالش خوب بشه اوضاع خوبی نداره واسش دعا کنید. سوختگیش خیلی شدیده. همش پیش خودم فکر میکنم مامان و باباش چه حالی دارن که دختر نازشون رو این طور روی تخت بیمارستان میبینن. خدایا صبر زیاد بهشون بده. هر کی این پست رو میخونه واسشون دعا کنه که انار کوچولو دوباره برگرده خونه و بازی کنه