یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

فرشته کوچک

1392/6/26 11:57
نویسنده : مامان الهه
357 بازدید
اشتراک گذاری

داری بزرگ میشی و من دلم برای روزهایی که با هم گذروندیم تنگ میشه...

دیگه یواش یواش حرف زدنت داره تکمیل میشه... حرف "ر" رو دیگه درست میگی و چقدر هم با تأکید میگی که همه بفهمن بلدی ر رو تلفظ کنی. چقدر هم خوشحال میشی و به خودت افتخار میکنی.

روزها وقتی یک ساعتی سرت به کار خودته و منم با کارای خودم سرگرمم یهو میدویی سمتم و دستات رو باز میکنی و با عشق صدام میکنی و من چقدر دلم میخواد تو دستای کوچولوی تو جا بشم و عشق بی پایانت رو با تمام وجود حس کنم... 

روزها قبل از اینکه بابا بیاد همش میپرسی پس کی بابا میاد خونه من دلم براش تنگ شده، ولی وقتی میاد شیطنتت گل میکنه و محل به بابا نمیذاری و واسه اینکه حساسترش کنی وقتی بابا میگه بیا بهم بوس بده بدو بدو میای سمت من و منو یه بوس محکم میکنیقلب

شبها وقتی خوابت میگیره  حرف میزنی تا مبادا خوابت ببره و وسط حرف زدنهات بالا و پایین هم میپری .وقتی توی تختت هستی از همه چیز حرف میزنی و یهو وسط حرفات همه جا ساکت میشه و مثل فرشته ها خوابت میبره

از صبح تا شب با هم حرف میزنیم بازی میکنیم نقاشی میکشیم . بعضی وقتها قهر میکنی باهام و یهو میگی مامان تو خیلی بدی!!!!!!! و من غم دنیا رو دلم میشینه ولی بعد از یکی دو قیقه دوباره میای سمتم و میگی مامان من تورو خیلی دوست دارم و تو نمیدونی که من با بودن تو چه عاشقیها که نمی کنم

اینروزا عاشق درست کردن کیک شدی و ما هر چندروز یک بار بساط کیک پزونمون به راهه دوست داری همه کارا رو خودت بکنی و بعد هم با چنان لذتی میخوری که خستگی از تنم میره...

شبها هنوز باید دستم توی دستت باشه تا خوابت ببره. چندتایی قصه بخونیم و حرف بزنیم و ماساژت بدم و تو با انگشتهای کوچولوت خال دستم رو که دیگه فقط جاش مونده رو بگیری و نوازش کنی تا خوابت ببره و من چقدر این لحظه خوابیدنت رو دوست دارم دخمل کوچولوی من

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مهرنوش مامان مهزیار
26 شهریور 92 12:15
الهه جون لذت ببر از این لحظات بچه ها خیلی زود بزرگ میشن و ما خیلی زود حسرت روزهای کودکیشون میخوریم.
با این کیک درست کردنا چاق نش خانمی


راست میگی این روزا دیگه بر نمیگردن باید همه سعیمون رو بکنیم واسه داشتن بهترین روزا با بچه ها. به کسی نگی خانمی ولی از شما چه پنهون خیلی هم بی تأثیر نبوده این کیک پزون ها
مامی یلدا و سروش
26 شهریور 92 13:06
سرم شلوغه ولی حتما میام پست جدید تون رو میخونم.
خصوصی هم داری


مرسی که با این همه کاری که داری بازم یاد ما بودی
مامان آناهیتا
26 شهریور 92 14:27
دوست دارم بامزه ي من. هزار تا بوس بانمكم.


ما هم شما رو دوست داریم
مامان پریسا
26 شهریور 92 15:04
دخترا عاشق ناز کردن برای مامان و بابا هستن دیگه

شیرین زبونیهاشو عشقه


مامان پارمیس
26 شهریور 92 21:18
خدای من!! چقدر خانوم شده این دختر. چه نازی میکنه واسه باباش. چه مراسم کیک پزون خوبه !! الهه داری یسنارم مثل خودت کدبانو بار میاری.
موقع خوردن اون کیکا که به دستای عزیز یسنا خانوم درست شده جای ما رو خالی کنید.
هزارتا بوس


فدات ما همیشه به یاد شما هستیم . لطف داری تو نازنینم
مامان دینا جون
26 شهریور 92 23:30
سلام خسته نباشین مادر ودختر هنرمنددوستتون داریم خیلیییی


ما هم شما رو خیلی دوست داریم
مامان نیروانا
27 شهریور 92 11:45
عزیز دلم
همیشه عاشق بمونین مادر و دختری.
فرشته کوچولو خیلی دوسِت دارم. خودت و مامان گلت رو


ما هم شما رو خیلی دوست داریم خاله مهربون
مامی امیرین
27 شهریور 92 14:23
مادرانه های عاشقانتون تا ابد پایدار


مرسیییییی
مامان امیرحسین و کوثر جونی
27 شهریور 92 15:04
چقدر زیباااا.یادش بخیرمن هم همیشه امیرحسین دستمو می گرفت و می خوابید... ولی ...دلم برای اون روزها تنگ شده.
الهی همیشه بخندی و خوش باشی مهربون


الهی کنار کوچولوهات همیشه شاد و خرم باشی عزیزم
رضوان مامان رادین
29 شهریور 92 19:45
چقدر قشنگ بود این پستت الهه جون..ناخود آگاه یکم دلم گرفت.یاد خودمو و رادین افتادم..نمیدونم چرا شاید به این خاطر که میترسم اینروزا برن و من درست ازشون بهره نبرم و بعد حسرتشون بخورم

نگاهت قشنگه نازنین بانو! ایشالا همه لحظه هات با رادین گل پسر پر باشه از عشق و صفا
مامان مهبد کوچولو
29 شهریور 92 20:41
عزیز دلم تو راست میگی . بچه ها زود بزرگ میشن و برای همه ی اون لحظه های عاشقی دلتنگ میشیم و فقط همین خاطره هاست که از اون روزها یادگاری میمونه . من گاهی به مرور فیلم های بچگی مهبد می پردازم و از شدت دلتنگی برای اون لحظه های شیرین گریم میگیره ...... همه ی لحظه های عاشقیتون پر از خاطره های شیرین عزیزم ...


قربون اون اشکهای از روی دلتنگی
مامان محمدرهام جون
30 شهریور 92 3:42
منم دلتنگ میشم دلتنگ بارداری وروزهای پشت سر نوزادی و.............

الهی همیشه تندرست وپیروز باشید


انگار اینم از خصلتهامونه که دلتنگ بشیم.. شما هم همیشه تندرست باشید و به قول دوست خوبمون مانا
مامان ترنم
2 مهر 92 10:24
اين لحظه‌هاي عاشقانه‌تون بادوام باشه هميشه الهه جون .


مرسی
مامان نیایش
2 مهر 92 13:19
من اینجا یه کامنت خیلی طولانی گذاشته بودم تا جایی که یادمه پی چرا نیس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!


آخی کامنتت نبود ...
مامان نیایش
2 مهر 92 13:20
کامنت های منو تایید نکردی دوست جونی یا ثبت نشده خدایا؟!وای خدا نکنه که ثبت نشده باشه من برا همه پست هات نوشته بودم


ببخش دیر اومدم نت بانو