یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

رگ‌های خشکیده‌ی زاینده‌رود دوباره نمناک شد

1392/1/20 0:11
نویسنده : مامان الهه
2,938 بازدید
اشتراک گذاری

 ای باد مشک بیز چو امواج زنده رود
از من به سرزمین سپاهان رسان درود

آنجا که شاهکار هنرها و ذوقهاست

پیوند گشته اند به هم چون تار و پود

آن سرزمین که همچو بهشت از هوای آن
ریزد صفا و خرمی و نغمه و سرود

امروز اصفهان دوباره جون گرفت.دوباره مردم خندیدن. دوباره شاد شدن. دوباره اصفهان با زنده رودش زندگی کرد. امروز دوباره آب به لبهای خشک و ترک خورده زاینده رود برگشت و دوباره نفس کشید و زنده شد. خیلی دلم میخواست این لحظه رو خودم بادوربین خودم ثبت کنم و ماندگار کنم ولی نشد. وعده بالادستیها که گفته بودن عید رودخونه زنده میشه محقق نشد و ما هم نتونستیم تو این لحظه ها شریک باشیم ولی از دور خبرا رو رصد میکردم. دیشب خاله ها و مامانی رفته بودن لب رودخونه که شاهد جاری شدن آب باشن ولی اینبار اینقدر زاینده رود خشک بود که رسیدن آب به اصفهان خیلی کند پیش میرفته و طرفای چهار صبح رسیده. الان هم که دارم مینویسم همه لب زاینده رود رفتن تا نبودنش تو این یک سال رو جبران کنن و از اولین لحظه های نفس کشیدن زاینده رود سرمست بشن.

 مــی شــود جــان تــازه از بـــوی بــهــار زنــده رود 

زنده مـی گـردد دل از سـیر کـنار زنده رود

زاینده رود

 

زنده رود



انتظار برای زاینده رود

 

بامداد نوزده فروردین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان نیروانا
20 فروردین 92 0:11
الهه ی من، منو بردی به 18، 19 سال پیش، دانشجوییم توی اصفهان. عالمی داشتیم با زاینده رود شما خواهر! زنده رود شما شاهد همهی دلتنگیا و دلشادیای من تو اون روزگار غربته. اون موقعها همیشه بیدار و جاری بود. یادش بخیر
دم مردم اصفهان گرم با این جشن و توجهشون. جای ما و شما هم خالی
اینم یادگاری نیروانا برای یسنا:
عافق5ث676صا8عهغحبیفعاا765خعف6342چ.م
غ6543ف6446لللغغغغغغغغغ5432179هغففق5ص333332222255555



زاینده رود برای ماها پراز خاطره است بچگیهامون رو کنارش دویدیم. از آبش ماهی گرفتیم. کنارش بزرگ شدیم کنارش خندیدیم. گریه کردیم و عاشق شدیم...
فدای دستای گل نیروانای نازم که این هم عشق فرستاده



حس خوبیه وقتی یه رفرش بزنی و ببینی فریبا واست کامنت گذاشته باشه. بانوی اول دمت گرم. خانه ات همیشه سبز
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
20 فروردین 92 3:07
چه قدر خوب.یه خبر خوب تو سال جدید.خوش خبر باشی دوست خوبم
مامان مهبد كوچولو
20 فروردین 92 8:31
سلام الهه ي نازم ، ايشالله كه هميشه زاينده رودتون پر آب و زنده باشه كه ما هم هر از گاهي كنارش بشينيم و روحي تازه كنيم .


خیلی ممنونم ازت.
مامان نیایش
20 فروردین 92 9:10
عزیزم عزیزم ...نمیدونی چه قدر اون روزی که فهمیدم زاینده رود خشک شده دلم گرفت منم با زاینده رود خاطره داشتم اسفند ماه 87 بود که با بچه های دانشگاه رفتیم اردو سال اولی بودیم و ...چه قد رخوش گذشت اصفهان واقعا زیبا بود و هست حتما ولی اون روزا که کنار زاینده رود میرفتیم با اون همه آب ...وا ی خدا همش میگفتم خوش به حال اصفهانیها چه جاهای با صفایی دارن به خدا...
کنار زاینده رود دراز کشیدم و یه عکس گرفتم هر وقت اون عکس رو میدیدم دلم میگرفت برا ی اون روزای این روز زیبا خدا کنه هر روز پر آب تر بشه خدا کنه دیگه خشک نشه ...
داشتم لبه ی رودخونه راه میرفتم و با موبایل حرف میزدم که یه پیرمرد با مزه با اون لهجه ی شیرین ولی با ترس گفت دخترم بیا پایین میفتی تو رودخونه....
یعنی ببین چه قدر آب داشت که ترسید من بیفتم و بلایی سرم بیاد !
عکس ها ی قشنگی بود خیلی دوست داشتم خاطراتی زنده شد برام

خوشحالم که کنار زاینده رود خاطره های قشنک داری...الهی دوباره تو این روزای پرآبی زاینده رود گذرت به اصفهان بیفته و اینبار باهم یه خاطره خوب بسازیم واسه فرداهامون

مامان سونیا
20 فروردین 92 10:39
الهی شکرت انشاالله همیشگی باشه و دیگه زاینده رود خشک نشه انشاالله برای کشاورزان اون منطقه و بلکه کل ایران سرفراز سالی سرشار از محصول و سرشار از شادی و مسرت باشه و تبریک مخصوص به همه اصفهانیهای گل
امروز دوتا خبر خوب بهمون دادای بهتر شدن حال امیر اقا و اومدن اب توی زاینده رود انشاالله که خوش خبر باشی و تا شب دوتا خبر خوب دیگه هم بهت برسه عزیزم


برای همه دعاهات یه آمین میگم...الهی خوشی به زندگیت بباره نازنینم
مامان نیایش
20 فروردین 92 11:17
سلام یسنا گلی خوبه بیدار شده عزیز دلم بوس بوس هزار تا برای یسنا و مامانی گل
الهه جون داشتم کامنتم رو میخوندم نمیدونی چه قدر خندیدم به گیج بازی خودم!!!سال 83 بود نوشتم 87!
ولی خیلی خوب بود یادش به خیر ای بابا پیر شدیم یَفت


ای جان راستش اون موقع که داشتم کامنتت رو میخوندم هی با خودم فکر کردم که زهره جون چطوری سال 87دانشجو بوده؟ولی خوب باز پیش خودم گفتم حتما خودش بهتر میدونه دیگه.. ولی یه چیزی بگم منم بعضی وقتها فکر میکنم که سال فارغ التحصیلیم 4 سال پیش بوده!!!! ولی امسال 10 سال از اونروز میگذره باورت میشه؟؟!!!!
رضوان مامان رادین
20 فروردین 92 22:47
خدا را شکر...
مامان امین از وبلاگ همه وجودم امین جان
22 فروردین 92 23:16
خدا رو شکر، خیلی خوشحال شدم. ما روز سوم فروردین اصفهان بودیم و با دیدن زاینده رود بدون آب خیلی ناراحت شدیم.
مامان متین
23 فروردین 92 23:17
عزیزم منم وقتی عکسای خشک شده زاینده رود رو دیدم خیلی ناراحت شدم .حالا خداروشکر که دوباره آب داره و ان شالله که پرآبتر هم بشه.


خداروشکر.دعا کنید همیشگی بشه