رگهای خشکیدهی زایندهرود دوباره نمناک شد
ای باد مشک بیز چو امواج زنده رود
از من به سرزمین سپاهان رسان درود
آنجا که شاهکار هنرها و ذوقهاست
پیوند گشته اند به هم چون تار و پود
آن سرزمین که همچو بهشت از هوای آن
ریزد صفا و خرمی و نغمه و سرود
امروز اصفهان دوباره جون گرفت.دوباره مردم خندیدن. دوباره شاد شدن. دوباره اصفهان با زنده رودش زندگی کرد. امروز دوباره آب به لبهای خشک و ترک خورده زاینده رود برگشت و دوباره نفس کشید و زنده شد. خیلی دلم میخواست این لحظه رو خودم بادوربین خودم ثبت کنم و ماندگار کنم ولی نشد. وعده بالادستیها که گفته بودن عید رودخونه زنده میشه محقق نشد و ما هم نتونستیم تو این لحظه ها شریک باشیم ولی از دور خبرا رو رصد میکردم. دیشب خاله ها و مامانی رفته بودن لب رودخونه که شاهد جاری شدن آب باشن ولی اینبار اینقدر زاینده رود خشک بود که رسیدن آب به اصفهان خیلی کند پیش میرفته و طرفای چهار صبح رسیده. الان هم که دارم مینویسم همه لب زاینده رود رفتن تا نبودنش تو این یک سال رو جبران کنن و از اولین لحظه های نفس کشیدن زاینده رود سرمست بشن.
مــی شــود جــان تــازه از بـــوی بــهــار زنــده رود
زنده مـی گـردد دل از سـیر کـنار زنده رود