یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

دوستت دارم

عزیز دلم چندروزیه که واست چیزی ننوشتم،دلم میخواست بنویسم ولی دستم به نوشتن نمیرفت آخه دلم نمیخواست از این روزای مریض بودنت چیزی بنویسم. اصلا دلم نمیخواست یادم بیاد که چه روزای سختی رو گذروندی.آنفلوانزای بدی بود که هنوز هم باهاش درگیری. ٣ روز تب بالا داشتی اینقدر بیحال بودی که نمیتونستی چشماتو باز نگهداری.به کسی نگفتم حتی به بابا که اونروزی که توی تب میسوختی و منشی دکترت بهم وقت نمیداد چه دادی کشیدم سر بنده خدا و شروع کردم به گریه کردن.تک و تنها بودم و نمیدونستم دارم چکار میکنم. به مامانی نمیتونستم زنگ بزنم چون از راه دور کاری از دستش برنمیومد فقط ناراحتش میکردم. مادر هم که بنده خدا خودش دستش به عمو امیر بند بود و قرار بود همون روز از بیمارس...
6 دی 1390

مینویسم که یادم نرود

دخترکم چقدر زود بزرگ شدی!!! باورم نمیشه که توی این 15 روز اینقدر عادات و رفتارت تغییر کرده باشن. انگار که اون دخترک کوچولوی منو با یه دخترخانم با ناز و ادا عوض کرده باشن. اینقدر دوست داشتنی شدی که بعضی وقتها میخوام با بوسه هام بخورمت ولی نمیشه. نزدیک 4 ماه تلاش کردم تا به مزه شیر پاستوریزه عادت کنی تا وقتی از شیر میگیرمت اذیت نشی ولی اصلا حاضر نبودی که امتحانش کنی. ولی الان خیلی راحت شیر میخوری و خودت میای دم یخچال میایستی و میگی باز! در یخچال که باز شد بطری شیر رو برمیداری  و میدی به من که واست بریزم تو لیوان و تا تهشو میخوری.رنگ و نوع لیوانت رو هم خودت انتخاب میکنی.!!!!  قربون ناز و ادات برم که هر دفعه هم یه رنگی و یه شکلی انتخاب...
22 آذر 1390

این روزهای یسنا

عزیز دلم این روزها به خاطر سردی هوا تو خونه موندگار شدیم. صبح که بیدار میشی بعد از صبحانه خوردنت میری لگوهات رو میاری و به قول خودت اونه(خونه) درست میکنی بعد سوار دودوچی چیش میکنی و دور خونه راه میری یه دفعه هم خسته میشی همه خونت رو خراب میکنی. بعد که خوب از همه اسباب بازیات خسته شدی میری بالای مبل وامیستی و بیرون رو نگاه میکنی با رد شدن هر ماشین یا بچه ای ذوق میکنی. دلم واست میسوزه که بچه ای نیست تا باهاش بازی کنی آخه توی ساختمونمون فقط یه بچه هست که اونم میره مهدکودک و نیست.... راستی  مسواکت رو عوض کردم و واست مسواک بچه گونه گرفتم چون دیگه با مسواک انگشتی نمیذاشتی دندونات رو تمیز کنم هرچند فعلا با این مسواک هم برنامه داریم و فکر میک...
5 آبان 1390