یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

دوستت دارم

1390/10/6 1:13
نویسنده : مامان الهه
570 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم چندروزیه که واست چیزی ننوشتم،دلم میخواست بنویسم ولی دستم به نوشتن نمیرفت آخه دلم نمیخواست از این روزای مریض بودنت چیزی بنویسم. اصلا دلم نمیخواست یادم بیاد که چه روزای سختی رو گذروندی.آنفلوانزای بدی بود که هنوز هم باهاش درگیری. ٣ روز تب بالا داشتی اینقدر بیحال بودی که نمیتونستی چشماتو باز نگهداری.به کسی نگفتم حتی به بابا که اونروزی که توی تب میسوختی و منشی دکترت بهم وقت نمیداد چه دادی کشیدم سر بنده خدا و شروع کردم به گریه کردن.تک و تنها بودم و نمیدونستم دارم چکار میکنم. به مامانی نمیتونستم زنگ بزنم چون از راه دور کاری از دستش برنمیومد فقط ناراحتش میکردم. مادر هم که بنده خدا خودش دستش به عمو امیر بند بود و قرار بود همون روز از بیمارستان مرخص بشه. واسه همین خودم راه افتادم و رفتم مطب نشستم تا آخر وقت دکتر دیدت. تمام بداخلاقی منشی رو به جون خریدم و غرورم رو زیر پا گذاشتم...

امروز دوباره رفتیم پیش دکترت آخه امروز صدات گرفته بود و هنوز آبریزش داشتی. سینوسهات تحریک شدن و باید آنتی بیوتیک مصرف کنی تا یه هفته.

توی این چندروز یادگرفتی و میگی دوستت دارم البته خیلی واضح نه میگی: دوسد دام

شب یلدا هم بهت سخت گذشت چون هرچیزی که دلت میخواست بخوری واست بد بود ایشالا سال دیگه همه رو جبران میکنی



 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

نرگس
6 دی 90 8:29
مرسی که به کمک امدی
نسرین
6 دی 90 12:34
مامان پرنیاخانوم
7 دی 90 9:46
ماشالله خیلی زیبا هستن عزیز دلم