و اینک بهار، پیش به سوی استقلال
بهارِ زیبای خدا تمام و کمال رخ نشون داد و حال و هوای همه رو متحول کرد. مخصوصا دخترِ زیبا روی بهار سان ما رو. تو که موقع خواب باید دستِ مامان تو دستت میبود تا خواب چشمای نازت رو فرابگیره ، دیشب بدون من و بابایی و به تنهایی و با استقلالِ کامل خونه مادرجونت خوابیدی و خودت و مارو ازین کار شگفت زده کردی... و صبح با افتخار و غرور اعلام کردی بالاخره یه شب بدون مامان و بابام خوابیدم...دیشب برای اینکه دلِ من رو نرم کنی برای رفتن میگفتی من به خاطر خودت میگم که راحت بخوابی و هی من بیدارت نکنم ... عزیز دلم، دلِ من که تنگته زیاد ولی خوشحالم که خوشحالی و حسابی کیف میکنی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی