لذت داشتن تو
اینقدر ننوشته دارم ازت که نگو نمیدونم از کجا بنویسم... از شیرین زبونیات ... از گل واژه گفتنات... از شیطنتهات... نمیدونم...
این روزا یه کلمه هایی رو اشتباه میگی. مثل خال که میگی: لاخ! چهار پایه که میگی: پارچه ای!! واییی چرا بقیه اش یادم نمیاد!!!
این روزا درگیر خوندن جمله های انگلیسی هستی و اولین جمله ای که با 6 کلمه خوندی هفته پیش بود: Mum bug has a red bag زبان دان کوچک من!! دارین روی یه کتاب قصه کار میکنید و کلی کیف میکنی از خوندنت..
این روزا یه روز بزرگ میشی و میگی من بزرگم و کلی کارای بزرگونه انجام میدی و یه روز کوچولو میشی میگی من نی نی ام!!!و دلت میخواد بغلت کنم و مثل کوچولوها باهات حرف بزنم .این روزا همه اش ورد زبونته که وقتی من کوچولو بودم فلان کلمه رو اشتباه میگفتم و کلی میخندی خودت به اشتباه گفتنت!
این روزا نقاشی کشیدنت خیلی پیشرفت کرده دیگه ازون خط خطی کردنا و بازی با رنگها خبری نیست و نقاشیهات موضوع دار شده و بیشتر یه بچه رو با مامان و باباش میکشی و یه سرسره !
این روزا در حال زمزمه شعر های مهد کودکی یا داری سوره توحید رو میخونی .عاشق ورزش صبحگاهی مهدتون شدی و صبح ها وقتی بیدار میشی اول میپرسی دیرمون نشه به ورزش میرسیم؟
این روزا همش از خدا میخوام صبرم رو زیاد کنه آخه این روزا خیلی بهونه میگیری... نمیدونم چرا همیشه باید یه جای کار ما بلنگه... همین چندوقت پیش بود که بهونه میگرفتی که نمیخوام برم مهدکودک و گریه میکردی، حالا اوضاع عوض شده وقتی از مهد میای خونه بهونه مهد رو میگیری و تا یک ساعت گریه هایی میکنی گوشخراش... سر هرچیز کوچیکی بهونه میگیری و گریه رو راه میندازی ... دیگه نمیدونم باید چکار کنم عزیزم. وقتی بهت میگم چرا گریه میکنی میگی نمیدونم!!! دلم نمیخواد اینجوری اذیت بشی ولی هرکاری میکنم جواب نمیده...
تمام انگیزه منی یسنای پرشور و نشاط من