دیدار اردیبهشتی
میگم این دنیا هم عجیب و غریبه ها!!!! اون موقع که کلی برنامه ریزی میکنی که یه زمان و مکان خاصی با دوستات دور هم جمع باشین و خوشحال، برنامه هات به هم میریزه و یه چیز دیگه رقم میخوره و فکر میکنی دیگه نمیتونی دوستات رو ببینی و با هم باشین. هیچ وقت فکرش رو نمیکردم که به این زودی بتونیم دوباره دوستای گلمون رو ببینیم... خاله معصومه و فرنیا و عمو معین رو به همراه خاله وحیده و پارمیس ناز و عمو رضای مهربون!!! باورت میشه مامان!!!! قرار بوده که از اول ما همدیگرو تهران ببینیم و دور هم باشیم نه کرمان!!!!جشن عروسی یکی از دوستای دوران دانشگاه بابا و عموها که چقدر به موقع بود و حال و هوامون رو عوض کرد. 5 اردیبهشت دوباره دیدارهامون تازه شد و لبخند به لبهامون نشست. فردای عروسی واسه این که راه مسافرای کرمانمون خیلی زیاد بود و قرار بود بعد از ظهر راهی کرمان بشن، تصمیم گرفتیم توی پارک همدیگرو ببینیم و یکی دو ساعتی رو با هم خوش باشیم.این وسط به شما بچه ها خیلی خوش گذشت میگی نه؟ خودت ببین