محرومیت زمان مند عروسک
تو آشپزخونه سرگرم غذا پختن بودم. توی عالم خودت بودی و حرف میزدی و شعر میخوندی.یکی دو دقیقه ای صدات نیومد یه دفعه با عروسکت از اتاقت اومدی بیرون و با یه لحن محکم بهش گفتی حالا اینجا میشینی وقتی ساعت زنگ زد اونوقت میتونی پاشی. مامانت رو زدی کار بدی کردی!!!!!!!!!!!!!کار جالبترت این بود که بعدش گفتی منهم اینجا میشینم و پشتت رو کردی به عروسکت!!! ای جان باورم نمیشد که این قدر دقیق محرومیت زمانمند رو اجرا کنی و مفهومش رو درک کنی.بعدش اومدی پیش من و گفتی مامان عروسک کار بدی کرده نشسته اونجا. سعی کردم جلوی خنده ام رو بگیرم و گفتم اگه کار خیلی بدی کرده باید بشینه اونجا تا متوجه کار بدش بشه. بعدش انگار ساعت خیالت زنگ زد که رفتی به عروسک گفتی حالا میتونی پاشی و دوباره رفتی سراغ بازیت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی