یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

بدون شرح

1391/8/29 18:26
نویسنده : مامان الهه
936 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب پتو و متکات رو دستت گرفتی و اومدی پیش ما بخوابی! بالشت رو گذاشتی بین بالش من و بابا و خوابیدی. با یه دستت دست منو محکم گرفته بودی و با دست دیگه ات دست بابا رو . یه لحظه خندیدی و گفتی مامان چه خوبه امشب همینجوری بخوابیم!!! گفتم مامانی باید بری تو اتاق خودت تو تخت خودت. گفتی: نه امشب همینجوری بخوابیم. گفتم باشه و همونطوری که دستات تو دستم بود خوابیدی. وقتی خوابت برد بردمت سرجای خودت خوابوندمت. دم صبح بیدار شدی و صدام کردی وقتی اومدم پیشت گفتی مامان بریم تو تختت بخوابیم دوباره. گفتم مامان نمیشه هرکسی باید سرجای خودش بخوابه. بغض کردی و نگام کردی. دلم نیومد بهت نه بگم گفتم باشه ولی فقط امشب باشه؟ خوشحال شدی و پتوت رو دستت گرفتی و بلند شدی. قربون تو برم من که پر از مهر و محبتی. کاش من آدم بزرگ یاد بگیرم که بچگی عالمی داره با بکن و نکنهام خرابش نکنم.

اولین تلاش برای قیچی زدن

اولین تلاش برای قیچی زدن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان متین
29 آبان 91 20:49
عهسیسم.ذلش میخواست پیش شما باشه. ای جان چه بادقت قیچی میکنه عسل خانم.
مامان پارمیس
29 آبان 91 21:29
چه خوب که با بکن نکن لذتشو خراب نکردی.
خدا این بابا مامان مهربونو تندرست بداره.
قربون این خانوم با دقت. قیچی دست گرفتنت مبارک عروسک کفش دوزکی. بووووووووووووس


ممنونم ازت وحیده جان
رضوان
29 آبان 91 23:33
ای جانم
خوب دلش واستون تنگ شده بوده یه هویی


رضوان جون منم یهویی دلم تنگ شد واسه رادینم اومدم پیشت
شايان
30 آبان 91 7:19
دنيايي وارن واسه خودشون و هر لحظش واسه ما دنياييه.الهي هميشه شاد و سرحال باشه
سارا مامان آرام
30 آبان 91 8:24
آخی عزیزم ؛ دلش هوای خوابیدن پیش مامان و باباش رو کرده بوده

چه با دقت هم قیچی میکنه


ممنون از نگاه گرمت سارا جان
مامان نيروانا
30 آبان 91 9:28
جونم به يسناي پر احساسم.
يه وقتايي انعطاف بخرج دادنم بد نيست عزيزم. خوشحالم كه خاطره ي خوشي از ديشبش ثبت كردي براش. جوابت رسيده برام الهه ي ناز. يه ايميل بده برات ارسال كنم خانوم گل. ببوس عسل كفشدوزكيم رو.


ممنون فریبا جون نمیدونی چقدر به خودم انرژی داد و واسه خودم خوب بود. همیشه بهت زحمت دادم فریبا جون. ببخش
سمی مامان امیرین
30 آبان 91 9:49
چقدر این بچه ها دوست دارن پیش ما بخوابن و ما هم به خاطر تربیت خودشون از این کار ممانعت میکنیمامیرحسین هنوزم که هنوز با اینکه پیش داداشی میخوابه بازم آرزو داره 1 شب پیش ما بخوابه
ببوس یسنا جان رو


بعصی وقتها این تربیت کردن بچه ها دست و پامون رو میبنده واسه اینکه اوج لذت رو ببریم از بودن بچه هامون قبول دارم ولی برای خودشون لازمه و چاره ای نیست
منا مامان یسنا
30 آبان 91 11:25
سلام بلاخره اپ شدم منتظرتونم


سلام به روی ماهت اومدم به سرعت نور
مامان نیایش
1 آذر 91 9:46
قربون این دخمل با محبت و نازم
میگم نیایشی که هر شب همین جوری می خوابه
البته اگه خیلی دیگه بخواد بهمون لطف کنه میره توی تختش که کنار تخت ماست
یه زمانی دلش میخواست بره توی اتاقش باز الان دوباره هوایی شده بیاد پیش ما
من البته زیاد سخت نمیگیرم بهش
میگن تا 4 سالگی وقت هست که کم کم عادت کنه
آخه میدونی الهه عزیزم نیایش میگه تو و بابا پیش همید ولی من توی اتاقم تنهام
منم میمونم چی باید بهش بگم!!!!!!!!! این دفعه که رفتم پیش مشاور حتما ازش می پرسم
..........
فدای این دخملی با این قیچی کردنش فقط به پا که همه جا رو مثه نیایش قیچی قیچی نکنه مثه فرش و لباس و غیره


قربون نیایش خوشگلم. میدونی یسنا از 10 ماهگی جدا خوابیده و عادت داره دیگه ولی تازگی خیلی دلش نمیخواد تو اتاق خودش بخوابه فکر کنم به خاطر تختش باشه که داستانش خودش یه پست طولانیه. میگم این قیچی دست گرفتن یعنی به اونجا ها هم میرسه؟؟ این اولین تجربه یسنا بوده واسه قیچی دست گرفتن امیدوارم دیگه به قیچی کردن لباس و فرش نرسه زهره جون
مامان آناهيتا
1 آذر 91 10:29
خداي من، اين لباس خيلي بهش مياد. ماشااله به ذره ذره وجودش. راستي يه وقتايي لازمه كه كنج بغلامون بخوابن. اين لحظات براي خودمون هم خيلي خوبه الهه جوني. كلي ازشون انرژي مثبت مي گيريم. ببوس نازدونم رو.


ممنون زینب جون این لباس تولد 2 سالگیش بود که کفشدوزک شده بود خاله. راست میگی بیشتر من ازش انرژی میگیرم تا یسنا از من. ببوس آناهیتای نازم رو
مامان آرین
1 آذر 91 14:43




شهره مامان مینو
3 آذر 91 1:59
نازیییییییییی مهربون