گاهی باید از تو مهربانی رو آموخت دختر قشنگم . گاهی که خسته و عصبی میشم از گریه های بی دلیل خواهرت،کارهای تلنبار شده خونه،کتابهای نخونده ای که دلم پر میکشه برای خوندنش،خسته و ناراحت میشم و ناراحتی تو صورتم موج میزنه با یه لیوان آب خنک کنارم میای و میگی مامان آب بخور آروم بشی. و اون جرعه آب چه آب روی آتیشی میشه برای من دوستت دارم نفس ترینم ...
نازنین دخترم جشن الفباتون هم تمام شد و اون روز خیلی بهت خوش گذشت کنار دوستات. فردای جشن که آخرین روز مدرسه بود با چشمی گریون اومدی خونه و گفتی دلم برای معلممون خیلی تنگ میشه . عاشق این دلتنگیاتم. که هر روز مدل جدیدی نشونمون میدی ...
فردا جشن الفباس، نه ماه مدرسه رفتن و حاصلش خوندن و نوشتن تو و با سواد شدنته. چقدر خوشحالم و چقدر بیشتر خودت خوشحالی. و چیزی که بیشتر من براش خوشحالم مسولیت پذیر تر شدنته. اینکه تا کاری رو تموم نکنی کار بعدی رو شروع نمیکنی و اینکه اول کار قورباغه ات رو قورت میدی،کارهایی که برات سخت تر و وقت گیر ترهست رو زودتر انجام میدی .خوشحالم که یکی از راههای موفقیت رو خودت کشف کردی جان مادر
نمیدونم چرا اینقدر از فضای اینجا دور شدم .یه زمانی بارها در روز اینجا رو چک میکردم و خاطراتت رو ثبت میکردم. ولی حالا خیلی از فضای نوشتن دور شدم. باید یه برنامه جدید بذارم که هفته ای یه پست برات بذارم حیفه این روزای قشنگ که ثبت نشن.... از قبل از عید کلاس فلوت هم به برنامه هات اضافه شده درست از فردای روز تولدت که برات فلوت کادو گرفتم و تو خوشحال که قراره کلاس موسیقی بری. البته یه کم از تمرین کردن در میری ولی علاقه ات رو به کلاس و یادگیری میبینم و امیدوارم که موفق باشی.. زبان هم همچنان به فوت خودش پابرجاست و ترمها رو داری یکی یکی طی میکنی زبان دان کوچک من. رابطه ات با خواهرت بی نظیره و من عاشق لحظه هایی ام که هردوتون غش غش میخندین و بازی میکنین...
اسفند ؛ عین ِ پنجشنبه هاست . که همیشه صدبار قشنگ تر از جمعه هاست ! اصلا از همون شروعش قشنگه حس بوی بهار از پشت پنجره و آفتاب ِ گرم و بی جون از لای پرده ها روی پوست سرد خونه ... شور ِ قشنگ چهارشنبه سوری اسفند یعني یک سال دیگه یعنی یه شانس دیگه . خوش اومدي بهترین ماه سال برای خونه ما اسفند شروع زندگیه... نه!خود زندگیست