به مناسبت بیست و نهمین ماه زندگیت
29 ماهت هم تموم شد و تموم لحظه های این 29 ماه رو به معنای واقعی با هم زندگی کردیم. 29 ماه گذشت و دلم میخواست هر روزش رو واست بنویسم. از شیرین زبونیهات و شیرینکاریهات. از شیطنتهات. خنده هات و گریه هات. حیف که نمیشه مامانی ببخش. فقط بدون ذره ذره با تو بودن شیرین و دلپزیره آرام جانم. حتی وقتی که از دست هم دلگیر میشیم و ناراحت هم منت کشیهامون دلچسبه. من که عاشقشم.پیش خودمون بمونه ها بعضی وقتها الکی باهات قهر میکنم که بیای ناز منو بکشی و با هم آشتی کنیم
امروز که داشتم توی وبلاگت میگشتم و مطلبها رو میخوندم خیلی خوشحال شدم . میدونی چرا ؟ از اینکه خاطراتت رو یه جایی ثبت کردم. خیلی جالب بود چون خیلی از کارهات رو یادم رفته بود. باورم نمیشد که حتی ذره ای از حرفها و کارهات رو یادم بره ولی امروز فهمیدم که میشه و الان خوشحالم که مینویسم. نه به خاطر اینکه فقط خودت خاطرات کودکیت رو داشته باشی،بلکه به خاطر خودم که لحظه لحظه های عمرم رو یادم میاره و بعد ها که شاید آلزایمر گرفتم ( از این مامان حواس پرت بعید نیست) با خوندنشون لذت ببرم و دوباره جوون بشم.وقتی داشتم خاطرات چندماه پیش رو میخوندم باورم نمیشد که تنها جمله هایی که میگفتی رو از یاد برده باشم. نه اینکه مهم نبودن نه!! فقط به این دلیل که هر روزت متنوعه و کار جدید و حرف جدید داری. هر لحظه با تو بودن برام خاصه و مهم و تو لحظه زندگی میکنیم با هم. یه زمانی فقط میگفتی کنترل پرت!!! الان اینقدر قشنگ صحبت میکنی و جمله بندی میکنی که من همینطور متعجب نگاهت میکنم که چطور تونستی به این زیبایی حرف بزنی یا قصه بگی. کاش وقت کنم و بتونم کارها و حرفهات رو به روز ثبت کنم و خودم از خوندنشون لذت ببرم.
پی نوشت:
راستش نوشتن توی وبلاگ هم خیلی کمکم کرد. قبلا خاطرات با هم بودنمون رو توی دفتر ثبت میکردم ولی همیشگی نبود. نوشتن توی وبلاگ خیلی تأثیر داشت به خاطر انرژیهای مثبتی که هر روز از دوستای مجازیمون میگیرم. دلگرم میشم به نوشتن. دوستایی که اگه چندروزی ازت مطلب نذارم جویای احوال میشن و تنهامون نمیذارن. زهره عزیز و نیایش گل. پارمیس و پسر گلش باربدجون و مامان ماهان که همیشه و هر وقت که بهمون سر میزنه همه مطلبها رو میخونه و واسه همشون نظر میذاره. دوست خوبم شهره جون. دوست جونیات دو تا یسناخانمها و مامانای مهربونشون و مامان متین، روشای نازنینم و مامان گلش ومامان هامان عزیز که این روزها عزادار پدر عزیزشه و من اینجا از راه دور فقط واسش از خدا صبر میخوام و بس ویگانه جون،آراد،درسای نازنینم و مامان سرشار از مهر و محبتش،آبتین گل.و.... دوستای مهربونم همیشه سپاسگذار لطفتون هستم
پی نوشت 2:
گلکم باز شرمنده دوستامون شدم و به خاطر همون حواس پرتی که گفتم رادین گلم و رضوان جون رو از قلم انداختم.ببخش رضوان گلم