داستان پوشک
استارت پروژه از 20 فروردین زده شد. پروژه از پوشک گیریت رو میگم دخترم. وقتی دیگه عزمم رو جزم کردم که خودت از داشتن پوشک ناراحت بودی و موقع پوشک شدنت درامی داشتیم دیدنی تمام خونه رو دنبالت بودم و با خواهش وتمنا و گاهی دعوا موفق میشدم که پوشکت کنم. آخه یکی دوباری که گذاشته بودم بدون پوشک باشی خیلی بهت مزه داده بود و فهمیده بودی که خیلی راحت تر میتونی بازی کنی و تحرک داشته باشی. اول با جایزه شروع کردم با برچسب و بستنی که خیلی دوست داشتی ولی در مورد برچسب به بن بست خوردم چون هر دفعه قرار بود یه برچسب بگیری ولی نمیتونستی قبول کنی که نمیشه همه برچسبها رو با هم داشت . کلی گریه میکردی این بود که بی خیال برچسب شدم و با همون تشویق با بستنی ادامه دادم. قید خونه رو هم زدم. البته اینو هم بگم که قبل از این که به طور جدی با هم شروع کنیم چند باری گذاشته بودم که تو خونه آزاد باشی و چند باری هم توی خونه کارت رو انجام میدادی ولی به روی خودم نمیاوردم و فقط لباست رو عوض میکردم تا یه وقتی حس بدی پیدا نکنی ولی خودت ناراحت میشدی که پاهات خیس میشدن. چند باری هم خودم نشونت دادم که چطور باید از دستشویی استفاده کنی.(هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی به یه همچین چیزی مجبور بشم ولی خوب باید یاد میگرفتی و چاره ای نبود این رو هم از خاله الهام و خاله افسانه نازنین یاد گرفتم که کلی همراهم بودن) .(دستشویی رو هم که خوب با آبنما و کلی برچسبهای پنگوئن تزیین کرده بودم که واست راحتتر باشه) خدا رو شکر وقتی که جدی تر تمرین کردیم راحت تر قبول کردی و یاد گرفتی ولی باز هم بعضی وقتها یادت میرفت که بگی و کار از کار میگذشت. این برنامه روزهامون بود ولی شبها همچنان پوشک میشدی. پیش خودم گفتم اگه مرحله به مرحله پیش بریم شاید بهتر باشه و خدا رو شکر خوب هم جواب داد. وقتی هم از خونه بیرون میرفتیم هم پوشکت میکردم که فکر کنم یه کم روند کار رو کند تر کرد ولی خوب به نظرم بهترین کار بود اون موقع. خدا رو شکر توی خونه خیلی زود جواب گرفتیم و موفق شدیم ولی خوب همه جا رو هم کثیف کردی مهم نبود مهم این بود که یاد بگیری. خیلی وقتها باهام لجبازی میکردی و وقتی میرفتیم دستشویی میگفتی جیش ندارم ولی تا میومدیم بیرون خودتو خیس میکردی یکی دوباری واقعا عصبانی شدم و یه بار هم بد دعوات کردم و بعدش کلی عذاب وجدان گرفتم. ببخش گلم ولی خوب منم کامل نیستم.این برنامه فقط مخصوص ج.ی.ش بود و هنوز میترسیدی که توی دستشویی پ.ی.پ.ی کنی من هم اصراری نداشتم وقتهایی که میدیدم که مضطربی و به خودت میپیچی پوشگت میردم تا راحت باشی . 3 -4 روزی ادامه دادم وباهات صحبت میکردم که اگه پوشک نشی خیلی بهتره. تا اینکه وقتی واسه اولین بار موفق شدی تو دستشویی کارتو انجام بدی تشویقت کردم در حد تیم ملی که فکر کنم همسایه هامون هم فهمیدن که چه اتفاق بزرگی رخ داده توی خونه کوچیک ما.!!!
بعد اینکه یاد گرفتی که توی روز خودتو کنترل کنی رفتیم سراغ شبها.من هنوز اصرار داشتم که شبها پوشکت کنم چون از وقتی نوزاد بودی تا همون شبی که قرارشد پوشک نشی شبها هم خودتو خیس میکردی ولی اینبار دست من نبود و خودت نخواستی که شب پوشک بشی و کلی خواهش و گریه کردی که پوشک نشی من هم تصمیم گرفتم به خواسته ات تن بدم و به تصمیمت احترام بذارم. واسه همین کلی با هم صحبت کردیم که شب تختت رو خیس نکنی. خیلی سخت بود یکی دوباری نصفه های شب بیدار شدم و بیدارت کردم و رفتیم دستشویی و خوب همکاری هم کردی. چند شب کارمون همین بود ساعت میذاشتم و بیدار میشدم و با هم میرفتیم دستشویی. یکی دوباری هم خوب از دستمون در میرفت و کار از کار میگذشت. ولی خوب این شبها هم تموم شد و یاد گرفتی که دیگه جاتو خیس نکنی.
رسیدیم به مواقع بیرون رفتن با اینکه بهت اطمینان داشتم که امکان نداره دیگه خودت رو خیس کنی ولی باز هم مضطرب بودم . با رفتن خونه مادر شروع کردیم و فاصله های کوتاه بیرون رفتن و کلی یادآوری میکردم که اگه مشکلی داشتی حتما به مامان بگو و خونه مادر هم به فاصله 1 ساعت میبردمت دستشویی و خوب باز هم مثل همیشه خوب همکاری کردی باهام. تا همین یکی دو هفته پیش وقتی که قرار بود که زمان بیرون از خونه زیاد باشه با پوشک میرفتیم که مبادا مشکلی پیش بیاد ولی باز هم ناراضی بودی تا دیشب که دل رو به دریا زدیم و وقتی قرار بود واسه خرید و رفتن به شهر بازی که چیزی حدود 4 - 5 ساعتی میشد بیرون باشیم بدون پوشک رفتیم و هیچ مشکلی پیش نیومد.
خدا رو شکر که همه چیز رو برنامه ریزی پیش رفت و تموم شد و خانم کوچولوی خونه ما به یه مرحله جدید از زندگیش وارد شد. 3 ماه این برنامه ها طول کشید ولی خوب نتیجه اش خوب بود. الان تنها مشکلی که با هم داریم اینه که خودتو خیلی نگه میداری و میترسم که بهت آسیبی برسه خیلی نگران بودم که باز خاله افسانه به کمکم اومد و گفت اشکالی نداره بچه ها همشون تو این سن همین کارو میکنن و بعد یه مدت تموم میشه. ازت ممنونم کوچولوی مستقل مامان که اینقدر خوب با شرایط کنار اومدی و از پسش براومدی. اینا رو نوشتم که وقتی خودت شدی یه مامان مهربون شاید بتونی ازشون استفاده کنی واسه نوه عزیز من!!!!