سیندرلا
امتحان فاینال زبانت رو دادی و خوشحال از اینکه تا بهار و بعد از عید قرار نیست که کلاس بری خواستی که توی کارها کمکم کنی... منم چون تو آشپزخونه سرگرم بودم جاقاشقی کنار سینک رو بهت دادم تا بچینی تو کشو.اولش خوشحال بودی و چندتایی رو چیدی بعد از سه چهارتا قاشق خسته شدی و خواستی که کمکت کنم. منم سرگرم کار خودم بودم و خواستم که خودت تمومش کنی با دلخوری برگشتی گفتی انگار من سیندرلا ام که باید همه کارها روانجام بدم..!!!!!
لباسهای شسته شده رو ریخته بودم روی تخت تا مرتبشون کنم و بذارم توی کشوها بهت گفتم بیا کمکم تا زود تموم بشه،یه فکری کردی و گفتی بذار از روز امتحانم یه کم دورتر بشم بعد میام کمکت!!!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی