شهریور رنگارنگ
یواش یواش داره مهر از راه میرسه و من هنوز از شهریور و کارهات ننوشتم... توی موبایلم پرشده از بامزه گوییهات ولی وقت انتقالشون به اینجا رو پیدا نکردم... ترم 6 زبانت رو هم دیروز تموم کردی با یه تجربه نو.. اولین امتحان کتبی زندگیت رو هم دیروز تجربه کردی و حدود شش صفحه ای ازتون تست گرفتن .هرچند من اصلا با این امتحان کتبی موافق نبودم و دلم نمیخواست امتحان دادن به این شیوه رو تو این سن و سالت تجربه کنی ولی خیلی وقتها ،موقعیتهایی پیش میاد که ناگزیری به اطاعت از جمع و قانون موسسه... البته چیزی نبود که خارج از کتاب و درس کلاستون باشه و همه اش رو سر کلاس تمرین کرده بودین ولی خوب امتحان دادن به این سبک و سیاق تو این سن رو اصلا نمی پسندم. به هرحال که گذشت و امیدوارم ذهنیت بدی برات به وجود نیومده باشه . برگه هات رو که نگاه کردم فقط یه غلط املایی داشتی و اونم کلمه mother که نوشته بودیmothru .نوشتن اعداد از 50 تا 70 هم جز امتحانتون بود که به خوبی از پسش برومده بودی زباندان کوچولوی من.... از نقاشیهات برات بگم که خیلی متفاوت شده به نسبت قبل. آدمکهای نقاشیت مودار شدن و خنده رو با پاهای بلند... که دیروز یه مطلبی خوندم که میگفت پاهای بلند نشونه فعالی و پویایی کودک است و الحق هم درست میگفت. خورشید و بارون رو همزمان هم میکشی و پایینشون رنگین کمون ... علاقه زیادی به نقاشی پیدا کردی و ازم میخوای بذارمت کلاس نقاشی ولی من خیلی با کلاس نقاشی موافق نیستم تا ببینم جایی نقاشی خلاقانه پیدا میکنم یا نه.علاقه ات به عکاسی هم زیاد شده و همش میگی منو کلاس عکاسی بذار . مدام موبایل من دستته و از همه چیز عکس میگیری..کادر بندیهات هم فوق العاده است.نمیدونم شاید یه روزی عکاس ماهری بشی کوچولوی من ...
بامزه نوشت:مشغول بازی با موبایل بودیم منو بابایی و شما سرت به کار خودت بود برگشتی گفتی اینقدر با موبایل بازی میکنین آخرش عینکی میشین چشماتون ضعیف میشه
تجربه نوشت: برای اولین بار دیروز رفتی سینما .فیلم شهرموشها... قشنگ بود البته بیشتر برای ما بچه های دیروز