تا بهار
روزهای بعد از تولدت انگار دارن سعی میکنن که با سرعت هر چه تمامتر تموم بشن و من فرصت کم میارم برای نوشتن از تو ، تو این روزای پایانی سال 92. امسال با همه خوبی و بدیهاش تموم شد. چه با امید شروع کردیم امسال رو و چه اتفاقهایی که برامون نیفتاد...ولی خوب دیگه داره تموم میشه و هرگز هم برنمیگرده کاش بتونیم خاطره های خوبش رو تو گنیجنه دلمون نگه داریم و اتفاقهای بدش رو کلا از ذهنمون پاک کنیم... دلم میخواد سال جدید رو با امید و شور و شوق زیاد شروع کنیم و امسال که تو بیشتر از سالهای قبل معنی عید و بهار و نوروز رو درک میکنی بیشترین استفاده رو از نوروز ببریم.
این روزای پایانی سال رو سرماخوردی عسلکم. انگار زمستون امسال دلش نمیخواد تموم بشه. درست دیگه وقتی که همه منتظر بهارن چنان برفی بارید که همه رو غافلگیر کرد و شهرمون رو سپیدپوش فرستاد به استقبال بهار...و تو با همون برف سرماخوردی و صدات گرفته . داری به قول خودت به موقع دارو میخوری که سر سال تحویل دور سفره هفت سینی که امروز به چه زیبایی برام نقاشیش کردی سالم و سرحال باشی. هفت سینی که سبزه اش به نام تو سبز شده و روزآخر مهد همراه عکس هفت سین و کارت و پیک نوروزی بهتون داده بودن ...برایت بهترین ها رو آرزو دارم بهار کوچک خانه ما
زمین در انتظار رویش یه برگ
من در حال شمارش معکوس
صفر همیشه پایان نیست
گاه آغاز پرواز است