یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

نقاش کوچک خانه ما

1392/8/20 15:19
نویسنده : مامان الهه
622 بازدید
اشتراک گذاری

تکامل نقاشیهای زیبات رو به چشم دارم میبینم نازنینم. اون روز اولی که مداد دستت دادم تا خط خطی کنی تا همین یکی دو هفته پیش تموم نقاشیهات فقط بازی با رنگها و خطها بود. مدتی میشد که به قول خودت چشم چشم دو ابرو میکشیدی ولی خیلی مبهم و درهم. تا همین چند وقت پیش که تمام اجزای بدن رو کشیدی توی نقاشیت و آدمک نقاشیت رو تکمیل کردی

نقاشی کودک

یه آقای سیبیل دار کشیدی که روی گونه اش خال دارهلبخند

و این اولین آدمکی بود که کشیدی

نقاشی کودک

یک ماهی میشه که از اولین نقاشی هدفمندت گذشته که فقط بازی با رنگ بود و به قول خودت یه رودخونه بود که دو طرفش گل های رنگی کشیده بودی

نقاشی کودک

و این یکی که میگفتی ساختمونهای بلند کشیدی وسط گل ها

نقاشی کودک

ببین چه خورشیدهایی کشیدی برای هر ساختمون یه خورشید کشیدی و اون آبیها هم آدمهای توی ساختمون هانبغل

به پاس آموزشهای مهدتون در مورد گیاهان و ساقه و برگ و گلبرگ که از نوع نگاهت به درختها و سوالهایی که میپرسی قابل تشخیصه، اولین گل رو با تمام اجزای اون به زیبایی کشیدی و چقدر هم ذوق کردی که یاد گرفتی گل بکشی. اولین بار با آبرنگ اثر هنریت رو خلق کردی و وقتی دیدی که خیلی اجزای گلت مشخص نیست با مداد برام کشیدی که تمام هنرت رو به رخ بکشی و دلبری کنی

نقاشی کودک

نقاشی کودکببین حتی رگبرگهای برگهای گلت رو هم به وضوح کشیدی

واین هم اثر هنریت که درخت و گل و سرسره و خورشیدت خلق شدن

نقاشی کودک

هرچی دنبال بقیه نقاشیهات کشیدم پیدا نکردم ولی همونجوری که قبلا هم گفتم یه خانواده سه نفره میکشی که رفتن پارک !

 بعد نوشت: امروز که از مهد برگشتی، رفتی توی اتاقت و شروع کردی به هنر نمایی جدید و اولین همانند سازیت رو خلق کردی.یه نقاشی رو بهنوش واسه تولدت کشیده بود و بهت هدیه داده بود .کوچکتر بودی با مداد روش خط خطی کردی .خیلی دوسش داری و امروز حتی باهاش عکس گرفتی و گفتی برای پارمیس بفرستم تا اون هم ببینه. بعد هم رفتی توی اتاقت و خلق کردی این اثر هنریت رو. خودت ببین:

نقاشی کودک

نقاشی کودک من عاشق گل آفتابگردونت شدم عسلک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

مامان نیروانا
20 آبان 92 11:49
همدلیمون قابل ستایشه الهه جون! اینهمه نزدیکی دلامون واقعاً شگفت انگیزه. خیلی حس قشنگیه که حس کنی یه نهال دیگه توی یه فاصله ی دور همپای نهالت رشد میکنه و تو هم، همون اندازه که مامان گلش به لحظه لحظه ی پاگرفتن نهالش خیره شده به رشد نهالت چشم دوختی. برای خالق بهترین نقشهای زندگیت آرزو دارم که قلمش اعجاز کنه و بازی رنگ و طرحش غوغا به پا کنه. قربون اون درک قشنگش از آدم و گل و ساختمون و ... محشری یسنای گلم
رضوان مامان رادین
20 آبان 92 13:22
عزیز دلم یسنا جونم خاله چقدر زود بزرگ شدی ...واسه خودت ی پا هنرمند شدی...چقدر زمان زود میگذره...منتظر هنرمندیهای بعدیت هستم گلم
خاله ندا
20 آبان 92 19:32
الهه این سبیل و خال تورو یاد کسی نمیندازه؟؟؟؟! عجب دقتی داره این دختر!
مامان نیایش
20 آبان 92 21:14
منم عاشق آفتاب گردونت و خودتم عزیز دلم خیلی حس قشنگیه دیدن تکامل و رشد استعداد ها و توانمندی های این نو گل ها ی دوست داشتنی خیلی دوستون دارم همیشه شاد باشید
مامان ترنم
21 آبان 92 9:23
آفرين به يسنا خانم هنرمند. خييييلييييي مرد سيبيلوي خوشگلي كشيدي عزيز دلم.
مامان ترنم
21 آبان 92 11:10
دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم ؟ بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم ؟ فردا که کسی را به کسی کاری نیست دامان حسین اگر نگیرم چه کنم ؟ توي اين روزهاي محرم اگر دلتون شكست التماس دعا.....
مامان مهبد كوچولو
21 آبان 92 14:21
آفرين به يسناي هنرمند و خوشگلم . عاشقتم كوچولو . نقاشي هات بي نظيره . الهه جون ايشالله كه هميشه شاهد موفقيت هاي گل دخترت باشي و زيباترين رنگ هاي زندگي رو بر تابلوي دل ِ تو و بابا محمد بزنه . عزيزم همشون عالي بود اما من توي نقاشي سرسره و درخت و گل يسنا رو مثل روز ديدارمون توي پارك حسش كردم . ببوس گل دخملي رو و به دستاي نازش كه خالق اينهمه زيبايي بود از طرف من بوسه بزن
مامان آرین
21 آبان 92 17:14
همواره تجّسم قیام است حسین (ع) در سینة عاشقان ، پیام است حسین (ع) در دفتر شعر ما ، ردیف است هنوز دل چسب‌ترین شعر کلام است حسین (ع) سوگواریتون قبول باشه انشاالله. التماس دعا
مامان متین و مهبد
27 آبان 92 10:53
وااااااااای .آفرین ب شما خانم هنرمند .چقدره خوشگل کشیدی نقاشیاتو خاله جون. ماشالله .رنگای شادت منو کشته. آدم آخریتو نگو نگو، خیل باحاله مخصوصا با اون سیبیاش و خالش.
مامان یگانه
29 آبان 92 8:31
مابودیم یادم شد اسممو بنویسم
مامان یگانه
29 آبان 92 8:34
وای چه خوب منم خیلی منتظرم یگانه بتونه نقاشیش مفهوم بشه بایگانه نقاشیهاتو دیدیم یسناجون یگانه اول بهت گفت یسمابعدگفت اسما ودفعه ی سوم گفت یسنا
مامان نیایش
29 آبان 92 8:53
عزیزم ببخش که وقت نمیکنم آپ کنم اینقدر دلم میخواد بتونم بنویسم دوباره یه عالمه ننوشته دارم که خیلی ها ش هم اصلا به کل از ذهنم رفته راستش توی همین گیر واگیر خیاطی هستم و یه کمی هم خسته شدم از کلاساش ولی چه کنم که مهدی میگه نباید نیمه رها کنی یه کاری رو که شروع میکنی تا پایان برو ولی یه کاری کردم !میدونی توی همین اوضاع کلاس بافتنی هم رفتم به خیالم بیشتر از خیاطی دوست دارم ولی کلی وقتم رو میگره واقعا فرصت نت اومدن ندارم خب درگیری های روزمره و رفت و اومد ها هم نمیذاره ولی تمام سعی ام رو میکنم که زودتر بنویسم علاقه و انگیزه ام به اینجا اومدن و آپ کردن بیشتر به خاطر دوستای گلی مثل شماست