نقاش کوچک خانه ما
تکامل نقاشیهای زیبات رو به چشم دارم میبینم نازنینم. اون روز اولی که مداد دستت دادم تا خط خطی کنی تا همین یکی دو هفته پیش تموم نقاشیهات فقط بازی با رنگها و خطها بود. مدتی میشد که به قول خودت چشم چشم دو ابرو میکشیدی ولی خیلی مبهم و درهم. تا همین چند وقت پیش که تمام اجزای بدن رو کشیدی توی نقاشیت و آدمک نقاشیت رو تکمیل کردی
یه آقای سیبیل دار کشیدی که روی گونه اش خال داره
و این اولین آدمکی بود که کشیدی
یک ماهی میشه که از اولین نقاشی هدفمندت گذشته که فقط بازی با رنگ بود و به قول خودت یه رودخونه بود که دو طرفش گل های رنگی کشیده بودی
و این یکی که میگفتی ساختمونهای بلند کشیدی وسط گل ها
ببین چه خورشیدهایی کشیدی برای هر ساختمون یه خورشید کشیدی و اون آبیها هم آدمهای توی ساختمون هان
به پاس آموزشهای مهدتون در مورد گیاهان و ساقه و برگ و گلبرگ که از نوع نگاهت به درختها و سوالهایی که میپرسی قابل تشخیصه، اولین گل رو با تمام اجزای اون به زیبایی کشیدی و چقدر هم ذوق کردی که یاد گرفتی گل بکشی. اولین بار با آبرنگ اثر هنریت رو خلق کردی و وقتی دیدی که خیلی اجزای گلت مشخص نیست با مداد برام کشیدی که تمام هنرت رو به رخ بکشی و دلبری کنی
ببین حتی رگبرگهای برگهای گلت رو هم به وضوح کشیدی
واین هم اثر هنریت که درخت و گل و سرسره و خورشیدت خلق شدن
هرچی دنبال بقیه نقاشیهات کشیدم پیدا نکردم ولی همونجوری که قبلا هم گفتم یه خانواده سه نفره میکشی که رفتن پارک !
بعد نوشت: امروز که از مهد برگشتی، رفتی توی اتاقت و شروع کردی به هنر نمایی جدید و اولین همانند سازیت رو خلق کردی.یه نقاشی رو بهنوش واسه تولدت کشیده بود و بهت هدیه داده بود .کوچکتر بودی با مداد روش خط خطی کردی .خیلی دوسش داری و امروز حتی باهاش عکس گرفتی و گفتی برای پارمیس بفرستم تا اون هم ببینه. بعد هم رفتی توی اتاقت و خلق کردی این اثر هنریت رو. خودت ببین:
من عاشق گل آفتابگردونت شدم عسلک