باغ گلها
نمیدونم چرا تو این روزای کشدار تابستون وقت نمی کنم بیام و بنویسم ازت نازنینم. کار خاصی هم ندارم ولی باز نمیشه بشینم پای لب تاپ و بنویسم. یه دلیلش هم وجود نازنین خودته. که تمام وقت میخوای باهات باشم. الان هم بعد از کلی کلنجاررفتن باهات خوابیدی .نمیدونم این همه انرژی رو ار کجا میاری. از صبح ساعت 10 که بیدار شدی بازی کردی کارتون دیدی، کلاس رفتی، پارک رفتی باز اومدیم خونه کلی بازی کردی و کتاب خوندیم باز هم ساعت 12 خوابیدی!!!! تازه با کلی ناراحتی که خوابم نمیبره و نمیتونم بخوابم و اوووه نمیدونی چقدر ناز کشیدم تا خوابیدی ناز گلکم.
دیروز داشتیم با هم حرف میزدیم یهو وسط حرفات گفتی: مامان یه بچه داشته باشیم کوچولوی کوچولو من برم لپشو بکشم بهش بگم قربونت برم!!!!!
:مامانی اونوقت اون بچه کوچولو میاد تو اتاقت اسباب بازیهات رو برمیداره اشکالی نداره؟
:نه اشکالی نداره من مواظبشم چیزی تو چشمش نره، چیزی تو دهنش نکنه!
:پس مامان و باباش کی باشن. بچه مامان و بابا میخواد؟
: من مامانشم بابا هم باباش میشه!
: میخوای من هم مامان اون بچه کوچولو بشم هم مامان تو بعد تو خواهرش بشی؟
: نه نمیخواد من خودم مامانش میشم!(کلا حاضر نیستی منو با کسی شریک بشی)بریم از مغازه بخریم وبیایم
:من که تا حالا مغازه نی نی فروشی ندیدم . تو تا حالا مغازه نی نی فروشی دیدی؟
:آره دیدم تو باغ گلها که خیلی خیلی دوره دیدم! پاشو بریم بخریم و بیایم!!!!!
:
این عکسهات مال آب بازیت تو باغ غدیر اصفهانه این سری که رفته بودیم. یه محوطه رقص آب درست کرده بودن که بچه ها میتونستن تو این گرمای نفس گیر اصفهان یه آب بازی حسابی بکنن.رقص آب با موزیک شاد حسابی به وجد آورده بودت و دیگه از خیس شدن ترسی نداشتی و رفتی وسط گود و حسابی رقصیدی و چرخیدی.
موقع اذان بود و بیرون بودیم و نزدیک مسجد.صدای اذان از همه جا به گوش می رسید. یه نگاهی به آسمون انداختی و گفتی مامان اذان تو آسمونه!!!