آشتی با رنگها
بالاخره با رنگ انگشتی آشتی کردی اونم چه آشتی دلپذیری....
وقتی بهت گفتم میتونی روی میزت نقاشی کنی فکر کردی یه چیزی محکم خورده به سرم که اجازه چنین کاری رو بهت دادم. وای نمیدونی چقدر ذوق کردی. و اینبار اصلا دلت نمیخواست که رنگ بازیت تموم بشه و یکساعتی بازی کردی و آخرش با کلی خواهش و تمنای من تمومش کردی و راضی شدی که بریم body painting ای رو که از خودت به جا گذاشته بودی رو تمیز کنیم
چقدر حست قشنگ بود موقع بازی کردن انگار همه حست رو میریختی توی رنگهایی که میذاشتی روی میز و بعد یواش یواش قاطیشون میکردی..
این هم اثر هنریت روی کاغذ که روی در یخچال جا خوش کرده. همون جایی که خیلی وقته شده محل نمایش آثار هنری تو دختر نازم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی