یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

یه دوست حقیقی از دنیای مجازی

1391/10/20 1:27
نویسنده : مامان الهه
887 بازدید
اشتراک گذاری

اسمش را میگذاریم؛دوست مجازی...

 اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته . . .

خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند ... 

وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد وقت میگذاردبرایم، وقت میگذارم برایش . ..

 نگرانش میشوم دلتنگش میشوم . . .

وقتی درصحبت هایم،به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقی ست ...

هرچند کنارهم نباشیم هرچند صدای هم راهم نشنیده باشیم، من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد...

چقدر من خوشبختم خدایا...دلم به دیدن یه دوست خوب دیگه شاد شد. چه لحظه های قشنگی داشتم امروز. کسی رو که لحظه به لحظه ازش خبر داری. با شادیهاش شاد میشی. با ناراحتیهاش غمگین میشی،یک سال و اندی باهاش در ارتباط باشی و هر روز از پس فاصله ها بهت نزدیک و نزدیکتر میشه و هر وقت که دلت هواشو میکنه میری خونه مجازیش و بهش سرمیزنی.. شاد میشی از بودنش پشت خط....بعد از یک سال و اندی بالاخره یه قرار میذاری و میاد خونه ت، اونوقت بفهمی که چقدر بهت نزدیک بوده اینقدر نزدیک که توی همین یکسال واندی چندین بار تا پشت در آپارتمانت اومده و خبر نشدی از بودنش، خبر نداشته از نزدیک بودنت... بفهمی که بشه دوست صمیمی همسایه روبروییت!!!! چقدر کوچیکه این دنیا هر روز کوچیکتر بودنش بیشتر باورم میشه.

یسنای من امروز مامان رضوان و رادین،جوونمرد کوچولو، مهمون خونمون شدن و دنیامون رو شادتر کردن. چه لحظه های قشنگی بود دیدن شما دو تا کنار هم. اشکها و لبخندها داشتیم.جای مهدیه جون و مهبد گلش خالی بود بسیار بسیار...از بودن رادین خیلی ذوق زده شدی. هرچند حس مالکیتت رو اسباب بازیات یه کم مشکل ساز شد ولی خوب خدا رو شکر خیلی زود با این قضیه هم کنار اومدی و با هم دوست شدین. عکسهایی که امروز ازتون گرفتم خودش همه چیز رو معلوم میکنه. هرچند بگم که عکس گرفتن از شما دوتا ملوسک خیلی سخت بود همش یکیتون یه جای دیگرو نگاه میکردین و نشد که یه عکس خیلی خوب از هردوتون بگیرم ولی خوب باز همینا هم غنیمته

یسنا منتظر رادین

هی اینجا میگفتی مامان چیا یادین نمیاد؟

یسنا و رادین کوچولو

 

یسنا و رادین

اون چوب دنگ دنگ رو ببین

 

دنگ دنگ . یسنا و رادین

بازم چوب دنگ دنگ رو ببینعینک

 

رادین کوچولو

اینجا اولین خنده رادین جون رو دیدیم

 

ای جانم. یسنا و لگوهاش

چشمهای تو و رادین هر کدوم با یه حس متفاوتآخ

 

کشمش و گردو

داری به رادین کشمش تعارف میکنی. سر این اسباب بازی که جلوتونه هم تو اشک ریختی و هم رادین. ولی بعدش تمام و کمال گذاشتی جلوی رادین و گفتی بیا بازی کن خوب؟؟

فدای هر دوتاتون

دنیای شما بچه ها اینقدر پاک و معصومه که نگو نپرس. یه لحظه سر یه اسباب بازی دعواتون میشه و اشک همدیگرو درمیارین. به دقیقه نمیکشه که دوباره دارین با هم بازی می کنین. از خدا میخوام همیشه همینجوری پاک و معصوم بمونی کوچولوَکها...

 

پی نوشت1:اون مطلب اول کار رو از مامان فروغ وبلاگ مادرانگی های من با اجازه مامان فروغ نوشتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

مامان نيروانا
20 دی 91 7:29
خدايا، يعني ميشه اول باشم ؟!
خوش بحالت الهه جون، ببين همه ش داري خاطره هاي قشنگ قشنگ ميسازي عزيز دلم،‌ مرحبا. جاي من خالي، واقعاً خالي، يعني بگو روحم پرميكشه ها. اينقدر حظ ميكنم از ديدن اين رابطه ها كه حد نداره.
يسناجونم دوست جديد مبارك. روابطتتون هرجور باشه، با گريه و دعوا يا لبخند و صلح همه ش ناب و نازه.
ميگم خاله كليه ي زواياي اتاق خوشگلت رو داريم ميبينيم به مرور و هي دلمون آب ميشه زواياي اون خنده ي دلبرت رو از نزديك لمس كنيم الهي. ميشود آيا!



بزن دست قشنگه رو که اول شدی فریبا.هوراااااااااااااااا
فدای تو که تو منو با این فضا اخت کردی عزیزم. کی میشه از نزدیک حس کنم تو و صدات و نکاهت رو. نیروانام رو بغل بگیرم و اینقدر فشارش بدم که صداش درمیاد بگه خاله بسه....ببوس روی ماه دخترت رو
مامان نيروانا
20 دی 91 7:48
يه چيزي رو يادم رفت بگم الهه ي ناز:
هر چي دلت بزرگتر باشه اين دنيا برات كوچيك و كوچيكتر ميشه
فداي اون دل درياييت عزيزم


دل من اگه دریا باشه پیش اقیانوس دل تو باز کم میاره عزیزم. مرسی که این همه انرژی خوب میفرستی
مامان مهبد كوچولو
20 دی 91 8:31
سلام عزيز دلم . آقاااااا منم دلم ميخواست اونجا باشم ولي خب چه ميشه كرد كم سعادتي از من بود ....!!! الهه ي عزيزم خيلي دوست داشتم كه بيام و ساعاتي رو با هم ميگذرونديم ولي انگار كه هيچ كدوم از برنامه هام با هم جور نشد . تازه پيش خودم برنامه ريزي كردم و گفتم درسته كه به الهه گفتم نميام ولي ميرم پشت مجتمعشون و بعد بهش زنگ ميزنم ..... اما يه جلسه ي كاري بي موقع همه ي روياهامو خراب كرد . ايشالله كه سعادتي داشته باشم و بتونم دوباره ببينمت و يسناي نازم رو تو آغوش بكشم .... اميدوارم كه هميشه شاد باشيد و بتونيد با دوستاي مجازيتون ، محفلي گرم و حقيقي داشته باشيد . من كه دلم آب شد و همش دارم افسوس ميخورم ....! ولي از خوشحالي ِ شما خيلي خوشحالم ميبوسمتون .


مهدیه جان جات خیلی خیلی خالی بود. فکر کن این سه تا وروجک با هم بازی میکردن و کلی حظشون رو میبردیم. چه حیف که نتونستی بیایی. ولی غصه نخور یه بار دیگه یه وقتی برنامه میذاریم که تو هم با مهبد گلی بتونید بیاین.
مامان نیایش
20 دی 91 8:46
سلام یسنا جون .فدای خنده قشنگت . اگه بدونی چه ذوقی کردم با دیذن اون عکسات مخصوصا عکس اولی . همیشه بخند عزیزم


شادم به شاد بودنت عزیزم
فروغ
20 دی 91 10:08
دوستم عصبانی نشو.... دیدی اومدم و بهتون سر زدم...اونقدر ها که فکر میکنی بی معرفت نیستم...بذار به پای گرفتاری
انشاا.. از این به بعد بیشتر میام.


نه مثل اینکه عصبانی شدن یه جاهایی به درد میخوره نه؟ خوشحال شدم اومدی عزیزم
بابای رادین
20 دی 91 12:20
یسنا کوچولو از مهمون نوازیت ممنون



خواهش میکنم عمو جون من که کایی نکدم فگط اسباب بازیام لو از یادین میگیٍٍفتم.
مامان نیایش
20 دی 91 13:35
خیلی قشنگ بود هم نوشته ی اول پست حالا مال هر کی که باشه حس همه ی ماست آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند هم عکسها هم حس ات همش قشنگ بود آفرین به تو خوش باشید همیشه گلم
ایشالا دل ما هم با دیدن شما دوستای گل شاد بشه یه روزی دوستون داریم عزیزای دل


مرسی زهره جونم. دیدن شماآرزوی قلبی ماست . ببوس نیایش نازم رو که صداش دل منو برده
مامان پریسا
20 دی 91 16:10
چه خوبه که این صمیمیت ها نزدیک و نزدیک تر میشن.
ایشالله یه روزی باشه که همه ی ما در دنیای واقعی بتنیم همدیگه رو از نزدیک ببینیم.
فکر کنم اون روز زیباترین روز باشه......

هر چشمی به یک طرفجالبه یه عکس پیدا نشد که هر دو به دوربین نگاه کنن


منم به امید اونروزم یعنی میشه؟ میدونی چقدر زحمت کشیدیم تا این عکسها رو تونستیم بگیریم
مامان سونیا
20 دی 91 17:55
وای چه عالی خیلی این روابط قشنگ رو دوست دارم انگاری که ادم رو از غریبی درمیارند مخصوص مال کسانی مثل ما که دور از خانواده هامون زندگی می کنیم خوش به حالتون در جلسات بعدی جای ما رو هم خالی کنید من که توی این خونه مجازی هم همشهری ندارم تا بتونم برم دیددنش کاش توی یک شهر بودیم و همدیگر رو میدیدم من که خیلی دوست دارم تک مامانها و نی نی های نی نی وبلاگ رو از نزدیک ببینم و باهاشون اشنا بشم عکسهای یسنا جون هم خیلی ناز بودن مخصوصا خندهاش با اون لپای خوشگلش که چال میافته دلم میخواد هزارتا بوس خوشگل ازشون بگیرم


گل گفتی واسه ما که از خونواده ها دوریم خیلی دلچسبه این دیدارها.. راستی من هنوز نمیدونم شما کجا زندگی میکنید؟؟
مامان سونیا
20 دی 91 17:55
_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤ _____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ من آپم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گذری ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____________________¤¤¤¤¤¤ ______________________¤¤¤¤ _______________________¤¤
شهره مامان مینو
20 دی 91 18:08
خیلی کیف داره میفهمم...خوشحالم که خوش گذشته...


مرسی شهره جان
مامان آراد(خاطره)
20 دی 91 18:13
سلام...امیدوارم که حالتون خوب باشه... آراد تو مسابقه نی نی و پالتو شرکت کرده ..خوشحال میشیم اگه به لینک وبلاگی که پایین براتون گذاشتم برین و یه رای به آراد که کدش 006 هستش یه رای بدین... http://ninimod.niniweblog.com/
مامان پارمیس
20 دی 91 18:23
چه عالی!! دیدن یه دوست دیگه از نزدیک چه لذت بخشه. خدا نگهدارتون باشه و دوستیهاتون پا بر جا. فدای دختر گلم که مثل ماه میمونه. چقدر خانوم تر شده الهه!! دلم واسش غش رفت. هزار تا بوووسش کن پرنسس خانومو


مرسی گلم... وای امروز که صدای پارمیسم رو شنیدم حظ بردم به خدا.. دلم ضعف رفت واسش. کاش میشد این آخر هفته همدیگرو میدیدیم
رضوان
20 دی 91 21:37
گلم اون روز روز خیلی خوبی واسه من و رادین بود.ممنون از لطف و مهمون نوازیت..
همه چیز عالی بود.امیدوارم دوستی ما و این دو تا فسقلی سالها ادامه پیدا کنه


واسه منم خیلی خووب بود.. منم امیدوارم که این دوستی محکم تر بشه هر روز
مامان الهه
21 دی 91 2:03
دوست خوب نعمته آرزو میکنم بیشترین و بهترین نعمتها نصیبتون بشه
محمد
21 دی 91 14:36
شادباشید وسلامت
مامان آراد(خاطره)
23 دی 91 19:41
وای چه جالب...امیوارم برای هم دوستای خوبی باشین...
خیلی خوبه داشتن دوستای واقعی و با محبت...مخصوصا وقتی با خانوادت دور باشی..
عکسا هم عالین...قربون اون خنده هات برم خاله جون که قند توی دلم آب میکنی
روی ماهتو میبوسم


مرسی خاطره همه خوبیها...
مسيحا
24 دی 91 10:53
سلم ناز كوچولو ، الهي هميشه شاد باشي ، اگه خواستي منو باعنوان ( دنياي مسيحا ) لينك كن بعد بگو با چه عنواني با افتخار لينكت كنم


سلام مسیحا جان. با افتخار لینکت کردم عزیزم
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمد رضا
24 دی 91 16:25
سلام
خوشحالم که اینقدر خوشحالید خوشبختم که دوستانی چون شما اینقدر مرامو معرفت وعشق به دوستان قلبشونو اکنده از عشق کرده که با تمام وجود اینطور شاعرانه وعاشقانه می نویسد
موفق باشید عزیزم
ماشالله به یسنای نازو خوشگلم که معصومیت وپاکی تو چهره نازش همه رو به وجه اورده فدات
بشم رادین خوشگل هم همچون یسنا معصوم وپکه خیلی عکسها زیبا بود ممنون

فدای تو مامان این دوتا گل خوشگل و ناز.مرسی که ما رو میخونی و وقت میذاری واسمون. من دلم به داشتن شما دوستای خوب گرمه گرمه
مامان هامان
25 دی 91 7:40
این برای مطلب اول فوق العاده بود عزیزم حس خوبی گرفتم
دوست خوبم از اینکه به ما سر میزنید بسیار سپاسگزارم ولی منو ببخش اگه نمی تونم جواب محبتها تو بدم خیلی خیلی گرفتارم عزیزم با دل دریاییت دعا کن تحمل گذراندن این روزهای سخت رو داشته باشم
موفق باشید


فدای تو.. امیدوارم زود زود مشکلات رو از سر راه برداری عزیزم
مامان نيروانا
25 دی 91 11:28
سلام عزيز دلم، من خوبم خدا رو شكر،‌ شايد حست بخاطر اينه كه نيروانام ديشب تب كرده، صبح زود اومدم سر كار و كلاس، اون پيش باباييه. حالا برم ببينم چطوره. اين چند روز خيلي خوب بود عزيزم،‌ شايد تا جايي كه رعايت رازداري كرده باشم يه اشاراتي كردم كجا بوديم و چه كرديم. الهي هميشه شاد و روبراه باشي عزيز هميشه مؤمن! ببوس يسنام رو


مامان مانلی
25 دی 91 16:00
سلام عزیزم امیدوارم خوب و خوش باشید. فرشته کوچولوت چطوره خدا براتون حفظش کنه. خیلی ممنون که به وبلاگ من ومانلی سر زدی. امیدوارم دیگه غیبت نداشته باشم میبوسمت.
مامان فتانه
25 دی 91 16:37
هم متن قشنگی نوشتی و م عکسای قشنگی گذاشتی افرین به این دخملی مهمان نواز
مريم مامان آريا
25 دی 91 18:42
چه خوب دوست خوبتون رو پيدا کردين هميشه شاد باشين يسنا عسليمون رو هم ببوسين
مامی امیرین
25 دی 91 19:14
میتونم درک کنم چه لذتی بردی از دیدن یه دوست خوب مجازی..
واقع خیلی از این دوستها از فامیل بیشتر راهنماییت میکنن و از غمت دلگیر و از خوشحالیت شاد میشن.


راست میگی یه دوست خوب نعمته
مهرنوش مامان مهزيار
26 دی 91 9:18
سلام عزيزم
چه جالب اين روزهاي تو اميدوارم هميشه خوش باشي و همهي دوست هاي مجازي رو از نزديك ملاقات كني


مرسی عزیزم
الهام مامان آوینا
28 دی 91 2:09
دنیای بچه ها خیلی زیباست کاش ماهم میتونستیم به اون دوران سفر کنیم.......


این آرزوی همه ماست...
aygin
30 دی 91 11:55
سلام همیشه خوش باشی چند روزی نت نداشتم
مامان محمدرهام جون
1 بهمن 91 18:31
چه پست جذاب وخوبی ،خیلیییییییییی جالب بود خوشم اومدخدا ذدوستیهاتون رو مستدام کنه


قابل شما رو نداشتاز آروزی قشنگت ممنون
مامانی
4 بهمن 91 12:04
سلام جالب بود
کم پیدایی خانومی


سلام مرسی چشم خدمت میرسیم
مامان ملینا
7 بهمن 91 9:27
واقعا حس خوبی هست تو این دنیای مجازی،درست همدیگر رو نمی شناسیم ولی گویا خیلی وقت هست که در کنار هم هستیم و با دیر اومدن کسی به این دنیای مجازی نگرانش می شیم.واقعا که عالیست.یسنای گلم عکس اولیت خیلی قشنگه از ته دل داری کودکانه می خندی عاشقتتممم