18ماهگی
یسنای من!
یک سال و نیم از تولدت میگذره.یک سال و نیمی که نمیدونم بگم مثل باد گذشت یا نه!؟ تمام روزهای قشنگی که با هم گذروندیم،تمام لحظه های سختی که با هم داشتیم همه و همه به یادمه.روزهایی که هیچ کس جز من رو نمیشناختی و فقط تو بغل من آروم میشدی. شبهایی که تا صبح نمیخوابیدی و گریه میکردی. روزی که اولین دندونت رو دراوردی، روزی که چهاردست و پا رفتن رو یادگرفتی،راه افتادی، یاد گرفتی بگی مامان،بابا...
الان که دیگه واسه خودت خانمی شدی،بزرگ شدی. اونقدر بزرگ که هرچی بخوای خیلی راحت به من و بابا محمد میفهمونی تازه کمکون سفره پهن میکنی وسایل سفره رو جمع میکنی.
دخترم همیشه همینطور پاک و معصوم بمون مامانی خیلی دوستت داره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی