اندراحوالات این روزها
روز اول رو با کمی دلهره رفتی پیش دبستانی و دلهره ات رو با گریه برای دوستت پرستش که هنوز نیومده بود نشون دادی...ولی بعد از نیم ساعت با محیط و معلمت سرگرم شدی و البته بودن پرستش دوست همیشه همراهت هم کمک بزرگی بود. ظهر با سرویس هماهنگ کردم و قرار شد که رفت و آمدت با سرویس باشه ولی خوب هنوز با محیط سرویست خو نگرفتی و روز اول با گریه اومدی .روز دوم خوشحال و خندون اومدی و کلی از چیزایی که یاد گرفته بودی با هیجان تعریف کردی.اینکه خزندگان چی هستن؟کرم از خانواده بدنهای نرمه!و یکی دوتاشعری که یاد گرفته بودی...امروز هم که روز سوم رفتنت به پیش دبستانی بود باز به خاطر اینکه با سرویس میری و میای ناراحتی کردی و اصرار داری که من بیام دنبالت ...ولی از کلاست خیلی راضی هستی و چندتایی دوست جدید هم پیدا کردی و خوشحالی.امروز در مورد سیاره ها باهاتون حرف زدن و اسم سیاره ها رو یاد گرفتی. اینکه توی کلاس تو رنگ سیاره امون رو گفتی و همه برات دست زدن خیلی احساس خوبی بهت داده بود تازه میگفتی دیروز هم که شعر یادتون دادن مربیتون از تو خواسته دوبار به تنهایی بخونی و کلی خوشحال بودی چون بدون غلط اجرا کرده بودی...امید که زود با سرویست هم خو بگیری کوچولوی دوست داشتنی من...