منطق یسنایی
تا فروردین تموم نشده از حرفهای بامزه ای که دُرفشانی کردی رو مینویسم.خیلی وقته یه جا نوشتم که یادم نره و حالا اینجا یادگار مینویسم:
یه روز بیرون بودیم و عمو امیر پشت در خونه ما. ما هم برگشتیم که به عمو برسیم . راه زیاد بود و ترافیک هم بود. یهو برگشتی گفتی :بابا تند برو! بابا هم فقط سر تکون داد.دوباره تکرار کردی بابا تند برو گیگه! بابا باز سر تکون داد و با همون سرعت پیش رفت و گفت نمیشه تندتر بریم. بعد 5 دقیقه یهو با یه حالت بامزه ای گفتی:بابا تند برو گیگه عمو پشت دره!! منم ج.ی.ش. دارم هردومون گیر افتادیم تند برو گیگه!!!!!
رفته بودیم مهمونی، یکی از اقوام که بعد مدتها دیده بودیمشون، بهت گفتن که یسنا خانم خونه ما هم بیاین! برگشتی گفتی : خوب باید آدرس بدین تا بیایم!!!!
عروسکی که واسه تولدت خریده بودم رو داشتی به بهنوش نشون میدادی و میگفتی که اگه پاش رو بالا بگیری ج.ی.ش. میکنه بهنوش هم پای عروسک رو بالا گرفت و منتظر شد وقتی دید اتفاقی نمیفته گفت پس چرا عروسکت ج.ی.ش نکرد؟ با خونسردی نگاش کردی و گفتی خوب نداره!
بابا داشت فوتبال میدید.وسط بازی گفت :اعصابم خورد شد با این بازی کردنشون! برگشتی گفتی خوب اگه اعصابت خورد شده میخوای بزن شبکه پویا تا من کارتون ببینم!!!
چند وقتیه پیر شدن ذهنت رو درگیر کرده.یه وقتهایی میپرسی من اگه بزرگ بشم قدِ خاله نسرین بشم شما پیر میشید؟ وقتی واست توضیح میدم که آدما سنشون بالا میره و پیر میشن... میری تو فکر و بعد چند دقیقه ای میگی مامان من اگه همین قدی بمونم چی؟ باز شما پیر میشین؟ من دلم نمیخواد بزرگ بشم. همین قدی میمونم تا شما پیر نشید دلم میخواد همیشه جوون بمونی مامان خوشگلم!!