یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

زبان دوم2

1392/5/1 14:00
نویسنده : مامان الهه
586 بازدید
اشتراک گذاری

این روزهای گرم تابستون که گرماش حسابی همه رو کلافه کرده کنار آلودگی هوا و  به قول بالادستی ها ریزگردها خونه نشینمون کرده و نمیتونیم خیلی بیرون بریم تا تو بازی کنی. واسه همین سرت رو به سی دی و کتاب و بازیهایی که میشه تو خونه کرد گرم میکنیم.خیلی سخته که یه بچه پر انرژی به سن و سال تو رو بخوای تو خونه نگه داری تازه انتظار هم داشته باشیم که بازیهای توی خونه ات هم بی سر و صدا باشه که مبادا همسایه ها ناراحت بشن. واسه همین بیشتر وقتمون رو به تمرین زبانت میگذرونیم که خیلی خوب پیشرفت کردی. حالا دیگه خیلی کلمه یاد گرفتی و خیلی از مکالماتت رو بلدی و تو حرف زدنت به کار میبری. اسم بیشتر میوه ها رو یاد گرفتین و وقتی ازت میپرسم چه میوه ای دوست داری سریع جواب میدی :I like cucomber!!!(خیار) . خیلی به جا از کلمه ها  استفاده میکنی . خوندن کلمه های سه حرفی رو باهاتون کار میکنن. اوایل هیچ پیشرفتی نداشتی یعنی تا دو حرف رو مشکل نداشتی ولی به سه حرف که میرسیدی نمیتونستی به هم وصلش کنی و بخونی. خیلی هم باهات کار نکردم خداییش چون فکر میکنم هنوز برات زوده که بخوای خوندن یا نوشتن رو یاد بگیری ولی تواناییهات خیلی بیشتر از چیزیه که من تصورش رو میکردم و وقتی مربیتون بهت گفت که اگه بتونی سه حرفیها رو بخونی بهت یه برچسب دورا میدم انگیزه ات دو برابر شد و در عرض دو روز خوندنش رو یاد گرفتی شیطون بلای دورا دوست من! ولی هنوز موفق نشدی برچسب رو بگیری انگار مربیتون یادش رفته بهت بده یا شایدم گذاشته وقتی بهتر یادگرفتی بهت بده. به هرحال به خاطر اون برچسب دورا خیلی پیشرفت کردی و تونستی سه حرفیها رو هم بخونی. یه چیز جالبتر اینکه میتونی چندتا ازحروف رو هم بنویسی. فقط با نوشتن s مشکل داری و نمیتونی بنویسی ولی بقیه حروف رو مشکلی نداری. دلم نمیخواد خیلی بهت فشار بیاد ولی خودت خیلی دوست داری و هرروز صبح که از خواب بیدار میشی میپرسی امروز کلاس دارم و اگه جوابم نه باشه ناراحت میشی.

اینروزا تو فکر مهد بردنت بودم . آخه خیلی تنهایی و دلم میخواست با بچه های دیگه باشی و بازی کنی و چیزی یاد بگیری. دوباره مهد نزدیک خونه رو سر زدم ولی اینبار مثل دفعه قبل جذبم نکرد. نمیدونم من سخت گیر ترشدم یا اونجا تو این یکسال تغییری نکرده بود. وقتی کتاب کارهایی رو که با سن شما کار میکردن نشونم دادن و گفتن باهاشون رنگها رو کار میکنیم و رنگ امیزی و اسم میوه ها و حیوانات،وقتی بهشون گفتم که تو تمام رنگهای اصلی و فرعی رو هم به فارسی و هم انگلیسی میدونی ، جواب قانع کننده ای نشنیدم که بخواد دلگرمم کنه. تازه محیط کلاس همسن و سالهاتون رو دوست نداشتم. توی روز روشن پرده ها رو کاملا کشیده بودن و با یه چراغ کوچیک نور اتاق رو تأمین میکردن. این شد که خیلی به دلم ننشست و با وجود اینکه دلت میخواست بری مهد کودک و با بچه ها باشی فعلا منصرف شدم. راستش بعد که نشستم فکر کردم دیدم مهد واسه تو فایده آنچنانی نداره و باید واست کلاس پیدا کنم تا بیشتر سرگرم باشی. فعلا روی یه موسسه خلاقیت تمرکز کردم تا ببینم کاراییش چطوره تا اگه بشه از مهر اونجا ثبت نامت کنم. هرچند انگار 4 سال به بالا ثبت نام میکنن ولی من سعی خودمو میکنم که اگه خوب باشه اونجا ببرمت.قول میدم بهت...

زبان انگلیسی

 

زبان انگلیسی

قربون اون دستای کوچولوت برم که این ها رو نوشته

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

شلمان جون
1 مرداد 92 14:08
پیشنهادی شگفت انگیز برای راحت خواباندن فرزند خود امتحان کنید http://lastkala.com
مامان نیایش
1 مرداد 92 14:32
قربون اون دستای کوچولوت که اینقدر خوشگل نوشته آفرین معلومه حسابی باهاشون کار میکنن و معلومه یسنا خوشگله حسابی علاقه مند شده خیلی عالیه آفرین صد آفرین هزار و سیصد آفرین دختر خوب و نازنین فرشته ی روی زمین برای مهد عجله نکن عزیزم اگه به دلت نمیشینه نرو اونجا چون استرس و نگرانیت بیشتر میشه ولی یه چیزی هم هست از مهد مخصوصا برای نوباوه ها یعنی سن یسنا اصلا توقع آموزش ها یخوب و استاندارد و مناسب نداشته باش نیایش به اون صورت چیزی تو مهد یاد نگرفت فقط بچه ی شاد تری شد یعنی اونجا بیشتر با همسن ها ش بازی میکرد و الانم خودش دوس داره بره خیلی اصرار میکنه که بازم بره ولی من اصلا دلم نمیخواست حالا برات مینویسم تو وبلاگ ولی بازم سال دیگه راهی مهد میشه تا ببینیم خدا چی میخواد


نمیدونم چکار کنم زهره جون خودش خیلی دوست داره بره و از اونروزی که با هم رفتیم مهد همش میپرسه پس کی بریم مهد؟ولی ته دلم راضی نشده به بردنش.نمیدونم شاید فقط برای شادتر شدنش خوب باشه.به هر حال تا مهر دست نگه میدارم تا ببینم چی پیش میاد.
مامان مهبد كوچولو
1 مرداد 92 14:33
واااااااااااااااااي آفرين يسناي باهوش من . آفرين . قربونش برم زبان دان كوچولوي من چقدر ماشالله هزار ماشالله پيشرفت داشته . ببوسش از طرف من .


میبینی مهدیه جان داره به سرعت جلو میره!! کم کم خودم هم بایدبرم کلاس تا جانمونم ازش
مامان پارمیس
1 مرداد 92 14:35
خدای من فوق العادست این دختر. هزار ماشالا.


فدات خاله جون مرسی!!
رضوان مامان رادین
1 مرداد 92 16:06
الهی فدای اون دستتو و دست خطتت برم من


خدا نکنه عزیزم
مامان ترنم
2 مرداد 92 8:48
آفرين به يسناي باهوش . خيلي خوشگل كلمات رو نوشتي عزيزم. خوش به حال يسنا كه ماماني مهربونش اينقدر براش وقت مي‌زاره.
الهه جون اگه منظورت همون مهديه كه ترنم مي‌ره. الان تو سن يسنا آموزشهاي خاصي ندارن ولي كمي بزرگتر كه مي‌شن هر هفته يك شعر ، يك لغت انگليسي ، آموزش مفاهيم رياضي و يا علوم رو براشون كار مي‌كنن. منم با اينكه از روي ناچاري ترنم رو به اون مهد بردم و انتخاب ديگه‌اي نداشتم ولي با اين حال ترنم خيلي مهدش و مربي‌هاشون رو دوست داشت. و اين قضيه به من خيلي آرامش مي‌داد. البته يسنا جون كه كلاسهاي خوبي داره مي‌ره . اگر از نظر آموزش مي‌خواي كه همين كلاسهاي فعلي كه مي‌ره عالين . فقط مهد براش يه خوبي داره و اونم اينه كه دوستهاي جديد پيدا مي‌كنه و كلي اونجا انرژي‌شو تخليه مي‌كنه. از نظر كلاسها هم منم بابت تاريكي كلاسها و يا تميز بودن مهد خيلي فكر مي‌كردم و حساسيت به خرج مي‌دادم ولي چه مي‌شد كرد. راستي كلاسهاي فوق برنامه‌شون هم بد نيست. در كل اگر بخواي تحقيق كني هيچ مهدي در اون حدي نيست كه تبليغ مي‌كنه و هر كدوم يه ايرادهايي دارن.


سلام لیلا جون اتفاقا همون مهد ترنم بود و رو حساب اینکه شما الان چندسالی هست که ترنم رو انجا میبرید رفتم. خیلی مهد خوبیه ولی فکر کنم برنامه های تابستونش با مهرماهش خیلی فرق داره انگار اینجور که من فهمیدم انگار تو تابستون بیشتر جنبه نگهداری داره تا آموزش .فعلا که از رفتن به مهد منصرف شدیم ولی اگه شرایط پیش بیاد گزینه اولم مهد نزدیکتر به خونه است که رفت و آمد بهتر باشه.راست میگی همه مهدها یه ایرادی دارن همین خاله شادونه که اینقدر اسم و رسم داره تو اراک اون هم خیلی تنگ و تاریکه ولی همه از کادرش راضی هستن.چیزی که تو مهد یلدا دلگرمم کرد مدیر فهمیده اونجاست.
مامان سونیا
2 مرداد 92 9:16
هزار ماشاالله به این خانم کوچولوی زرنگ باهوش و دوست داشتنی معلومه که مامانی حسابی وقت میگذاری برای اموزش یسنا خانم و البته که نیجه اش رو داری میبینی


مرسی مامان سونیای عزیز!
مامان متین و مهبد
2 مرداد 92 13:49
واقعا چقدر بده که باید اینجوری بچه ها رو توی خونه نگه داشت.
ولی برای تمرین زبان بد نشده نه
برچسب چه کارا که نمیکنه البته یسنا جون فقط تمیرین لازم داره تا شکوفا تر بشه.
منم توی انتخاب مهد سخت گیرم .باید هم اینطور باشه وقتی محیط ما روجذب نمیکنه بچه ها چطور باید اونجا راح باشن و خوش بگذرونن.
آره عزیزم منم متین رو به جای مهد میفرستم کلاس خلاقیت خیلی پربار تره.انقدر چیزای خوب یاد گرفته که نگو.


جیگر نوشتنتو


سلام مینا جون! چه خوب که هنوز متین موسسه خلاقیتش رو میره و هنوز پرباره...
مامان نیروانا
2 مرداد 92 14:07
قربون اون hat و pat نوشتنت یسنای من! اینهمه استعداد و شکوفاییش برای یادگیری زبان انگلیسی ستودنیه. هر روز بالاتر و بالاتر ببینمت عزیزم.
الهه ی من به همه ی سختگیریات احترام میذارم چون واقعاً درکت میکنم ولی فقط یه سعادت بزرگ رو به هیچوجه از یسنا نگیر و اون شاد بودن در کنار همسن و سالانشه. توی همین فرصت اندک حس میکنم مهدکودک چیزای زیادی به نیروانا هدیه کرده، درسته که اون خیلی چیزا رو بلده و توی فرم ارزشیابی دو هفته ایش ما رو سربلند کرده ولی همینم که حس کنی این چند ساله رو خوب از پسش براومدی و چیزایی رو که لازمه بدونه بهش یاددادی هم شیرینه و هم اعتماد بنفس خودت و یسنا رو بالا میبره. و علاوه بر اون واقعاً چیزایی هست که شاید از قلم ما افتاده باشه به بچه هامون یاد بدیم. پس خواهشاً مهدکودک رو کنسل نکن. بگرد تا نزدیکترینشون به ایده آل خودت رو پیدا کنی. شادی یسنا دارایی اندکی نیست دوست خوب من. بعد میتونی در کنار مهد اگه واقعاً از نظر آموزشی قانعت نمیکنه کلاسای دیگه هم براش دست و پا کنی. میبوسمتون و برات آرزوی موفقیت توی این پروژه رو دارم

ممنون فریباجون.اتفاقا زهره جون هم حرف تورو میزد و نظرت رو تأیید میکنه.حتما همینطوره که میگی باید بهش فکر کنم دوباره.. اخه میدونی اون موسسه هم که حرفش روزدم انگار واقعا نمیخواد زیر 4 سال قبول کنه...دلم میخواد یسنا هم شاد شاد باشه اصلا تلاش همه ما همینه مگه نه؟ ببوس نیروانای نازم رو

مامان آناهیتا
15 مرداد 92 9:19
قربون اون دستای کوچولوت خاله. چقدر تو علاقه و استعداد داری خانوم. ماشااله به ذره ذره وجودت. می گم الهه جان من فکر می کنم بهتره یسنا رو بفرستی مهد تا قاطی همسن و سالیهاش بشه و حسابی چیزای جدید رو تجربه کنه. درسته توی خیلی از مهدا آموزش درست حسابی ندارن ولی اینکه با بچه های دیگه هشت براش خیلی خوبه. بازم فکرات و بکن و با یه مشاور هم صحبت کن تا کمکت کنه. موفق باشی عزیزم.


مرسی خاله جون. اتفاقا چه خوب شد که این مطلب رو نوشتم اینجا و از تجربه های دوستهای عزیزم بهره گرفتم. همه هم متفق القول به مهد رفتن بودن. مرسی گلم که همیشه هستی.ببوس بانوی آب رو