زیباترانه
بابا محمد بهت میگه : بابا خوب منو از عمو پورنگ بیشتر دوست داشته باش. دخترک شیطون و سیاست مدار ما جواب میده: خوب من نمیتونم تورو بیشتر دوست داشته باشم. چون میخوام برم پیش عمو پورنگ و بعد اون ناراحت میشه اگه کمتر دوستش داشته باشم.....
با دختری رفتیم خرید. یکی از فروشنده های خانم اونجا چاق بود. دخترکمون با صدای بلند میگه : مامانی این خانمه چقدر تو پولو اه!!!!!!!!!!!!!!
من:
خانم فروشنده:
یسنا:
وقتی بچه ای که قراره باهاش بازی کنه نشسته پای تلویزیون و داره کارتون نگاه میکنه برمیگرده به حضار جمع میگه: شما میخواین اخبار ببینین؟ اگه حاضرین گفتن بله میره کانال رو عوض میکنه میگه بقیه میخوان اخبار ببینن پاشو بریم بازی کنیم!!!! اگه هم بگن نه نمیخوایم اخبار ببینیم اونقدر سوالش رو میپرسه تا بالاخره یکی بگه بله میخوام اخبار ببینم و بعد نقشه اش رو عملی میکنه!!
چیزایی مثل کتاب و موبایل و ... که باعث میشه توجهمون ازش گرفته بشه رو میبره قایم میکنه.(توی این مدت که داشتم درس میخوندم تا غافل میشدم دفترچه کوچیکی که توش نکته ها رو نوشته بودم رو میبرد و قایم میکرد و باید تمام خونه رو دنبالش میگشتم )
دماغم رو گرفته میگه حرف بزن .وقتی حرف میزنم میگه پس چرا اینجوری حرف میزنی؟؟؟؟؟
وقتی صدام میکنه و من حواسم نیست که همون موقع جوابشو بدم میگه : الهه جون با شما بودما!!!!!
دیشب که از خستگی با تخت یکی شده بودم و چشمام سنگین شده بود،ازم شیر میخواست. گفتم مامانی من اینقدر خسته ام که نمیتونم از جام بلند بشم . همه جام درد میکنه. میگه: ای بابا پس من حالا چکار کنم!!!!!! پاشو بریم دکتر تا خوب بشی بهم شیر بدی!!!!!! حال امروز صبح بهش میگم مامانی اون موبایل رو بیار بی زحمت میگه من خسته ام حال ندارم! همه جام درد میکنه!!!
با محمد دراز کشیده بودیم و داشتیم واسه عید برنامه ریزی میکردیم و تقویم رو بالا و پایین میکردیم و حرف میزدیم. اومده میگه برید کنار من اومدم و خودش رو بین ما جا میکنه. بعد که یه کم نشست و از حرفای ما سر در نیاورد. پا میشه میره میگه ببندید دیگه من رفتم!!
یه کار بدی که میکنه و من یه دفعه داد میزنم میگه : من نبودم من نبودم و میره قایم میشه!!