یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

درهم نوشت+ عکسهای به جا مونده از پاییز

1391/9/25 1:27
نویسنده : مامان الهه
680 بازدید
اشتراک گذاری

دوباره این ویروسها اومدن سراغت. اینبار اما زورشون زیادتر از تو بود و نتونستی مقاومت کنی کوچولوئک.تب کردی و صدات گرفت و گلوت عفونت کرد. حتی برای اولین بار هم گوش درد گرفتی. دکتر گفت گوشت التهاب پیدا کرده ولی جای نگرانی نیست. حالا باید دوباره این داروهای بدمزه رو بخوری ولی هیچی نمیگی. اصلا سر دارو خوردن اذیت نمیکنی با اینکه یکی دوتا از شربتهات تلخه ولی باز هم چیزی نمیگی.با تمام ناراحتی که از چشمات موج میزنه میخوری و بعدش میگی دستت درد نکنه مامان جون. و من میمونم که جوابی بهت بدم که تو باز میگی مامان پس بگو نوش جان دیگه! نوش جان!!! با هر بار دارو خوردن میگی مامان گیده خوب شدم،قوی شدم. امروز متوجه شدی که توی فریزر بستنی داریم.وقتی بهت گفتم الان سرماخوردی و نمیتونی بستنی بخوری با بغض هی پشت سرهم میگفتی :گیده سرما نمیخورم!! و فکر میکردی با همین یه جمله همه ویروسها از بدنت بیرون میرن. کاش اینطوری بود نه؟ حالا بهت قول دادم وقتی خوبِ خوب شدی یه کاسه پر بستنی برات بیارم.

 

این روزها توی کتابها و کارتونها دنبال خانواده میگردی. همش میپرسی مامانش کجاست؟ باباش کو؟ پس یسناشون کو؟ اگه توی یه کتابی مامان قهرمان قصه ات نباشه پر از استرس میشی و تو همه صفحه ها هی میپرسی پس مامانش کجاست؟نمیدونم طبیعیه یا نه ولی یه بار زهره جون مامان نیایش همین رفتار رو نوشته بود انگار. به هر حال فکر نمیکنم غیر طبیعی باشه. چون من همیشه هر جایی بخوام برم که نتونم ببرمت از قبل آماده ات میکنم و واست توضیح میدم و هیچ وقت بدون نگفتن از پیشت نرفتم حتی وقتی خیلی کوچولو بودی.

 

 

چندو قتیه یکی از سی دیهات رو هی از کیف سی دی در میاری و میدی به من و میگی اینو بده به فرهاد من اینو نمیخوام به درد فرهاد میخوره!! اولش فکر میکردم که بالاخره روابطت با فرهاد هم داره حسنه میشه و قراره مثل پارمیس دوست خودت بدونیش ولی بعدا فهمیدم که این حاتم طایی شدن از کجا آب میخوره!!! سی دی کلیله و دمنه خاله ستاره آهنگی داره که توش مامان کبوتر و بابا کبوتر سر دانه گندم دعواشون میشه و بابا کبوتر مامان کبوتر رو از خونه بیرون میکنه. یه روز که اتفاقی با هم نشسته بودیم و نگاه میکردیم اول این آهنگ حالت دگرگون شد و بغض کردی و بعد وقتی به اونجای قصه رسید که مامان کبوتر از خونه میره چنان گریه ای کردی که دل سنگ هم کباب میشد. و من تازه فهمیدم چرا میگی این سی دی رو بده به فرهادقهقهه وحیده جون بین خودمون باشه ها مامان فرهاد اگه بفهمه دیگه باهامون حرف هم نمیزنهچشمکعینک

 
                                                                                    

پی نوشت: مهدیه جان نمیدونم چطور این همه محبتت رو جبران کنم. تو خودت دریای محبتی . خوشا به حال مهبد گل پسر که توی دستای فرشته ای مثل تو بزرگ میشه. همیشه شاد باشی مهربونم که موج مهربونی رو از صدات گرفتم و دلگرم شدم. قلب

ارگ سالاریه قم

 

موهات اینجا اینقدر بلند شده بود که ببین چطور بسته بودم واست. بلند میشه دوباره مگه نه؟

 

تهرانفپار ملت، عرفان، یسنا  و مهتا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (55)

سپیده
25 آذر 91 1:26
سلام خانمی. خیلی وقت ازتون خبر نداشتم.
http://koodakeman91.niniweblog.com/

ببخش بر من بانو اومدم
مامان نيروانا
25 آذر 91 8:22
يسناي من زود خوب شو خاله
خاله جون، قالب ماداگاسكاريت مبارك!
ببين ماماني برات حال و هواي اينجا رو تغيير داده كه حال تو هم تغيير كنه و خوب بشه زود. چقدر خوبه كه داروهات رو بي دردسر ميخوري. آفرين خاله! نوش جون اون ويروسهاي بدجنس بشه كه زودتر از بدنت فرار كنن.
زود خوب شو خاله جون ولي بازم بستني نخور، در هر صورت سرما سرماست و بهترين كار اينه كه توي هواي سرد، بدنت گرم باشه كه ويروسها فعال نشن. چقدر قديمترها خوب بود كه هر چيزي فقط توي فصل خودش پيدا ميشد نه! آدم يهويي وسط زمستون نمي اومد هندونه و بستني و ... بخوره اوضاعش دگرگون شه.
اين گلهاي خوشبو رو ازم بپذير كه اومدم عيادتت و زود ِ زود خوب شو نازنينم. ميبوسمتون عزيزاي دلم
راستي نيرواناي منم خيلي به خانواده و مفهوم با هم بودنشون توجه داره ولي يادم نيست از كي


سلام.کلی خوشحال شدم فریبا که نظر پر مهرت رو دیدم. ممنونم از توجهت.این بستنی خوردن تو زمستون هم شده حکایتی واسه ما و خونمون که همیشه خدا باید بستنی باشه تو خونه.راست میگی قدیمها خوب بود که به هوای بستنی تموم زمستون رو صبر میکردیم تا هوا گرم بشه و بتونیم بستنی بخوریم ولی الان همه چیز فرق کرده و یه جاهایی هم بد نیست نه؟ ممنونم به خاطر گلهای قشنگت. با انرژی که ازت میگیریم یسنا هم زود زود خوب میشه


راستی فریبا اینبار خیلی زود اومدی و اول شدی
مامان مهبد كوچولو
25 آذر 91 8:47
سلام عزيزم . الهي قربون يسناي نازم بشم كه نتونست مقاومت كنه و تسليم ويروس هاي بد جنس شد . ايشالله كه زود زود خوب ميشه ، حالا نزديكاي ظهر بهت ميزنگم و احوالش رو مي پرسم .
**********************************
چقدر دلم ميخواد يسنا رو بگيرم توي بغلم و بوسش كنم كه اينقدر دلش پاك و معصومه كه همش دنبال مامان و بابا و يسناي قصه ها ميگرده و از داستان اون كبوترها ناراحت شده .
********************************
الهه ي نازم ، فداي تموم مهربوني هات بشم كه در مقابلت هميشه كم ميارم و خجالت زده ام . ممنون از محبتت كه منو فرشته خطاب كردي . اميدوارم لايق اين سطرهايي كه برام نوشتي باشم ،
عزيزم از همين جا براي ديدنت اعلام آمادگي ميكنم و هر ثانيه رو مي شمرم تا افتخار بدي تا از نزديك شاهد بزرگواري هات باشم . البته ميدونم كه يسناي نازم يه كم ناخوش احواله ، منتظر مي مونم تا خوب و سلامت بشه تا اين فرشته ي ناز رو كسل و بي حال نبينم . دوستتون دارم تا بي نهايت .....


فدای محبتت من هم مشتاقم که روی ماه شما و مهبد گلم رو ببینم
مامان مهبد كوچولو
25 آذر 91 9:06
▒)(▒)_______███☼███____(▒)(▒)
(▒)(█)(▒)__ ███_☼██████
_(▒)(▒)___██____████████
_________██____███▒▒▄▒▒....
__________██____█▒▒▒▒▒▒...
___________██____ █▒▒▒♥___(▒)(▒)
____________██_____▒▒____(▒)(█)(▒)
__________ __██____▒▒______(▒(▒)
_____________██__▓▓▒▓_______█
________██__██ ▓▓▓▒▒▒▓____█
_(▒)(▒)___███_ ▓▓_▓▓▓▓▓___█
(▒)(█)(▒)______▓▓__▓▓▓▓▓___█
_(▒)(▒)_____ _▓▓__▓▓▓▓▓___█___█
___________ ▓▓___▓▓▓▓_▓___█_█
__________ ▓▓___▓▓▓▓__▓▓__█
_________ ▓▓___███☼█__▓▓__█
___♥▒▒♥▒♥▒♥▒♥▒♥▒♥▒♥ __▓▓_█
___ ♥▒♥▒▒♥▒♥▒♥▒♥▒▒♥▒♥__▒▒▒
____ ♥▒♥▒▒♥▒♥▒♥▒▒♥▒▒♥▒____█
______ ♥▒▒♥▒♥▒♥▒♥▒♥▒▒♥▒♥__█
________♥▒▒♥▒▒♥▒♥▒▒♥▒▒♥▒♥
___________♥▒♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒
_______________▓▓_▓▓
_(▒)(▒)_________▓▓_▓▓
(▒)(█)(▒)_______▓▓_▓▓
_(▒)(▒)_________▓▓_▓▓
_______________▓▓_▓▓
_______________▓▓▓▓
_______________▓▓▓
______█████████
________██____██
______█☼█____██

______█_______██
______________█☼█

ما با يه شاخه گل اومديم احوالپرسي ِ يسنا ... نكنه كه زبونم لال هنوز حالش خوب نشده باشه ؟؟؟!!؟؟؟

وای چقدر خوشحالمون کردین. با انرژی و مهر شما یسنا هم خوب میشه. امروز خدا رو شکر خیلی خوبه
سارا مامان آرام
25 آذر 91 9:39
عزیزم با این شیرین حرف زدنت
خیلی بده این سرماخوردگی ها آرام منم از دیروز سرما خورده ، دلم گرفته
به به چه عکسهای قشنگی از این فرشته کوچولو


چه بد که آرام هم سرما خورده فرشته کوچولوی من. ایشالاه زودی خوب میشه که غصه ها از دلت برن
سارا مامان آرام
25 آذر 91 9:39
راستی قالب جدید هم مبارک ؛ خوشگله


ممنون
مامان مريم گلي
25 آذر 91 11:17
هزار هزار ماشالله چقد عكساش نازه
قالب وبلاگتم مباركه خيلي قشنگه


فدات
مامان نیایش
25 آذر 91 12:07
سلام عزیزم قالب نو و قشنگتون مبارک قربون دخمل با احساسم بشم خیلی نازی عکس هات هم خیلی خوشگل شده به به کلی کیف کردم


سلام قربون نگاه قشنگتون.خودتون ماهین به خدا
مامان نیایش
25 آذر 91 12:09
وای از این مریضی نگو الهه جون که خیلی داریم اذیت میشیم به خدا دیروز دوباره نیایش سرما خورد البته خدا رو شکر فعلا که در حد گرفتگی بینی و آبریزشه خدا کنه بیشتر نشه دفعه قبلی که به گوشش هم رسید و مثل یسنا جونم برای بار اول درد گوش رو هم تجربه کرد نمیدونم به خدا چند بار شده از اول پاییز ولی خیلی خسته شدم از این وضعیت خدا خودش مراقب همه این کوچولو ها باشه و همه این ویروسای لعنتی رو از بین ببره ایشالا حالت زوده زود خوب میشه عزیزم


خدا خودشون نگهدار بچه هامون باشه. این ویروسها هم که انگار خیال رفتن ندارن.مواظب نیایشم باش.

مامان نيروانا
25 آذر 91 13:34
دوم شدم كه بابا! خب البته اون وقت شب خيلي نميشه ازم توقعي داشت،نه؟ مگه اينكه اونهمه مث تو بامرام باشم توي لحظه ي تولد نيروانام. ممنونتم هميشه


عزیزم اون اولی که حالت تبلیغی داره گلم. ولی تو همیشه یک یکی.میبوسمت
مامان پارمیس
25 آذر 91 15:23
عزیزم چرا سرما خوردی؟ الهی فدای تو. بستنی نخور که زود زود خوب شی. خدا رو شکر که داروهاتو خوب میخوری. ایشالا گیده سرما نخوری
الهه جون ایشالا همیشه خونوادتون گرم گرم باشه. پارمیس هم کم کم با مفهوم خانواده آشنا میشه و میگه باباش، ماماش، نی نیش
ای بلا !! پس بگو سی دی رو واسه فرهاد میخواسته!! نه الهه جون، حتماً به ملیحه میگم ، بگم ؟ بگم؟
الهی فدای این دختر. ببین فرهاد چه بلایی سرش آورده!!


خاله وحیده جون یسنا قول داده زود زود خوب بشه تا بتونه بستنی بخوره.فدای پارمیس که دیشب وقتی صداشو شنیدم دلم ضعف رفت واسش. فرهاد که خیلی ماهه ولی این دخترای من و تو خیلی با ناز و ادان و رفتارای فرهاد واسشون خشنه. اگه ملیحه بفهمه.....
مامان سونیا
26 آذر 91 11:14
ای جونم انشاالله که زود زود درد و بلا از ت دور بشه و شاد و سلامت بشی عزیزم الهی قربون اون احساسات پاکت برم عزیزم چقدر حساسی اتفاقا سونیا هم داره اون سی دی ها رودیده و خانم میخواد برام مهمونی شب یلدا بگیره از سی دی خاله ستاره یاد گرفته ماشاالله به شما کوچولو ها که به ما بزرگترا درسهای قشنگی میدید قالب جدید وبت هم عالیه عزیزم مبارکت باشه


آفرین به سونیا خانم که اینقدر مبادی آدابه. ممنون که بهمون سر زدین
شهره مامان مینو
26 آذر 91 11:31
هزار افرین دختر گل که داروهات رو بی دردسر میخوری...قربونت بشم انشالله زود زودی خوب میشی و دیگه هم سرمانمیخوری...مامانش موهاش هم اونقدر زود بلند میشه که فکرشم نمیتونی بکنی... ببوسش هزارتا


ممنونم
منا مامان یسنا
26 آذر 91 13:27
سلام عزیز دلم قربونتوبرممن.الهه جون این حالت بچه ها رو ترس از دست دادن مادر میگن کاملا طبیعیه.حتی دختر کوچولوی منم این حالت روداره این حالت تا7-8سالگی باهاشونه.عکسای زیبایی بود لذت بردم.دوستون داریم


ممنونم. چه خوب که دوستای خوبی مثل شما دارم و از تخصصشون استفاده میکنم یک دنیا سپاس
محمد
26 آذر 91 14:13
مريم مامان آريا
26 آذر 91 14:37
من به قربون دخمل گلمون برم. انقدر که شيطونه.
از سي دي که خوشش نمياد خيرات ميکنه
ببوسش از طرف من



میبینی مریم جون حالا اگه مامان فرهاد بفهمه چی میشه!!!!!!
مامان پریسا
26 آذر 91 15:08
سلام

بعد خصوصیتونو چک کنید

این اضطراب یسنا جون به نظر من طبیعیه.به مرور زمان کم میشه. زیاد خودتونو نگران نکنید.

بهتره از این مدل سی دی ها و داستان ها براش نخونید و نبینه تا اضطرابش تشدید نشه.


ممنون از دلگرمیت. اومدم پیشت
رضوان مامان رادین
26 آذر 91 17:29
عزیزم یسنای گلم..وای اعصابم بهم ریخت که فهمیدم گل کوچولو مریض شده...عسلم زودی خوب شو خاله.
امروز هم یکم رادین آبریزش بینی داشت خدا کنه اونم زود خوب بشه.
شانس میخواستم ببینمت حیف که اوف شدی فرشته کوچولو


فدات خاله جون یسنا دیگه خوب شده فقط دوره خوردن دارو داره که اونم ایشالا تا اخر هفته تموم میشه. بیاین پیشمون ما خیلی خیلی خوشحال میشیم
رضوان مامان رادین
27 آذر 91 0:21
الهه جون باورت میشه صد دفعه تصمیم گرفتم واسه سفره دعوتتون کنم اما پیش خودم گفتم شما که تا حالا ما را از نزدیک ندیدید احتمالا قبول نمیکنید.حیف شد ای کاش شانسمونو امتحان کرده بودیم


خیلی لطف داری عزیزم. ایشالاه به زودی همو میبینیم
مامان اراد
27 آذر 91 3:19
سلام دوست خوبم.انشاالله شیرین زبونمون زود زود تو جنگ ویروسا رو شکست بده و پیروز باشه.اراد هم خیلی به خانواده گیر میده که مامانشون کو؟باباش یا بچه ها کجان.امر طبیعیه. جای نگرانی نداره
مواظب خودتون باشین
دوستون دارم


مرسی مامان آراد عزیز. یسنا جونم دیگه خوب شده خدا رو شکر. مرسی از همراهیت
سپیده
27 آذر 91 4:11
سلام خانمی. چند نمونه گذاشتم. به قسمت لباس کودک مراجعه بفرمایید
http://koodakeman91.niniweblog.com/


وای مرسییییییییییییییی اومدم
مامان نيروانا
27 آذر 91 7:40
سلااااااااااام روزتون بخير دوست جونااااااا
روي موج محبتتونم. پيام تمام


سلام. پیام دریافت شد.ما هم همچنان با محبت شما سرخوشیم. تمام
مامانی
27 آذر 91 9:15
ایشالا این دختر احساساتی زود خوب میشه.معلومه خیلی مامانیه


مرسی
مامان کیارش
27 آذر 91 10:14
سلام. امیدوارم الان که دارم جویای حالت میشم خوب خوب شده باشی. مواظب خودت باش یسنا جونم. راستی مامانی ،کیارش من هم تو قصه ها و کارتونا دنبال مامانا می گرده و دقیقاً مثل یسناست. طبیعییه


ممنون از همراهیت دوست خوبم
مامان مهبد كوچولو
27 آذر 91 13:28
سلام عزيزم . يسنامون خوب شده گيده ؟؟؟


سلام گلم. بله خدا رو شکر خوب شده گیده
مامان مهبد كوچولو
28 آذر 91 13:05
الحمدلله
مامان ماهان
28 آذر 91 15:38
به به قالب جدید مبارکه الهی که شیرین زبون کوچولوی ما تو جنگ پیروز بشه و ویروسهای بلا رو شکست بده امان از دست این ویروسهااااااااااااااااااااااااااا
مامان ماهان
28 آذر 91 15:38
دلهايتان دريايي ؛ شاديهايتان يلدايي؛ پيشاپيش مبارك باد اين شب آريايي!!!
مامان درسا
29 آذر 91 0:57
سلام عزیزم درسا در سوگواره محرم آتلیه سها شرکت کرده.اگه میشه لطف کنید به وبلاگش بیاین وبه اون آدرس برید وبهش امتیاز بدین.ممنون
مامان آناهيتا
29 آذر 91 9:03
قربونت برم من. يسناي نازم. خوب معلومه كه موهاي ناز طلاييش دوباره بلند ميشه ماماني. الهه جان، آناهيتاي من هم همينطوريه. شكل مامان بابا و ني ني كه توي كتاباش مي بينه اونا رو به خودمون و خودش نسبت ميده. باورت ميشه من هم وقتي مي خوام براش داستان تعريف كنم شخصيت هاي بعضي از كتاباش رو به اسم آناهيتا و دوستاش جابجا مي كنم. قربونشون برم اين تخيل زيبا از پاكي و لطافت و معصوميت دوران كودكيشونه كه كاش ما بزرگترها ياد بگيريم.
مامان آراد(خاطره)
29 آذر 91 15:55
محفل آریائی تان طلائی، دلهایتان دریائی شادیهایتان یلدائی، پیشاپیش مبارک باد این شب اهورائی
مامان سونیا
29 آذر 91 15:59
گذشت پاییز ، آمد فصل سرما / سرآغازش شب زیبای یلدا چه شبهای درازی دارد این فصل / یقین زلف سیه گیسوی یلدا در این فصل زمستان یکدلی به / محبت ، دوستی ، سیمای یلدا شب یلدا عجب نیکو فتاده / به ماه دی که آید بوی یلدا در ایام گذشته کرسی عشق / بپا بود از شب والای یلدا به روی کرسی و سینی فراوان / عیان بود از صفا صد خوی یلدا لحاف و منقل و آتش به خانه / نشسته دور هم ، همسوی یلدا ز برف و داستان راه مانده / سخنها رفته از سرمای یلدا ز سنجد ، آش کشک و قصه گفتن / بسی دریای قصه پای یلدا ز نو رسمی بپا از بهر فردا / صفا و خرمی فردای یلدا مبارک باد فصل برف و باران / به یمن نعمت دیمای یلدا مقدم شکر ایزد کن به عالم / ز حاصل پر ثمر دارای یلدا
رضوان مامان رادین
29 آذر 91 23:30
اندوهت را به برگها بسپار واپسین روزهای پاییزت بخیر دوست چهار فصل من یلدایت پر از مهربانی
مامان آندیا
30 آذر 91 11:47
یلداست بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست شب یلدا مبارک!
سمی مامان امیرین
30 آذر 91 11:50
امان از دست این ویروسها...خونشون و تو خونه ما بنا کردن و قصد رفتن هم ندارن.!!!! عزیزم دلش از این سی دی میگیره خوب ردش کن بره عزیز مهربونم.
مامان ملینا
30 آذر 91 11:50
روی گل شما به سرخی انار ، شب شما به شیرینی هندوانه ، خندتون مانند پسته و عمرتون به بلندی یلدا . شب یلدا مبارک . . .
ثمین
30 آذر 91 14:42
سلام! اگه جشنی برای کوچولوتون در راه دارید یه سر به دنیای نفیس بزنید و از ایده های متنوع و شیک استفاده کنید... ژورنال لباس حاملگی.. جشن سیسمونی... جشن دندونی... جشن قدم... جشن تولد پسرانه ... جشن تولد دخترانه ... جشن تکلیف... جشن الفبا... و........ منتظرتون هستم...
ناهیدمامان فاطمه گلی
30 آذر 91 22:02
سلام بمیرم الهی که یسنا گلی مریض شده خدا شفا بده زود زودذ خوب شی عزیزم چه موهای خوشگلی داری من عاشق موهاتم
مامان نیایش
1 دی 91 13:24
عزیزم آرزوی بهترین ها رو برات دارم
مامان ساجده
1 دی 91 22:10
سلام عزیزم متین تو مسابقه سوگواره محرم آتلیه سها شرکت کرده اگه لطف کنید بیاد تو وبلاگش به آدرسی که هست برید و بهش رای بدید ممنون میشم در ضمن اگر به کوچولوی دیگه ای رای داده باشید مشکلی نداره میتونید بازم رای بدید
مامان يگانه
1 دی 91 22:59
انشاا.. كه زود قوي بشي عزيزم و گيده سرما نخوري. يگانه هم اينجوريه حتي موقع برنامه كودك ديدندنبال مامان وباباش ميگرده يا اينكه چرا ني ني لباس نداره؟ و گريه ميكنه. تازه اون دفعه دنبال باباي پنگول ميگشت و ميگفت كجايه؟ يا ميپرسه پاهاي ململ كو؟پانداره؟
مامان نيروانا
2 دی 91 11:14
الهه جونم خوبي؟‌يسنام خوبه؟ گفتم خبري ازت ندارم اين اول زمستوني احوالپرسي كنم.
تنِ گنجيشكا گرمه؟؟؟


فدای تو. که به همین احوالپرسیا گرم گرمیم.زمستونتون پر باشه از سپیدی
مامان محمدرهام جون
2 دی 91 11:43
قربون دخمل گلم که دارو میخوره تا زودی خوب بشه
مريم مامان آريا
2 دی 91 18:00
الهه جون يلداتون با تاخير مبارک
مامان مهبد كوچولو
3 دی 91 7:37
سلام عزيزم كجايي پس ؟ دلمون براتون تنگ شده ....
مامان نیایش
3 دی 91 15:50
سلام عزیزم خوبی یسنا جونم خوبه چرا آپ نکردی پس ایشالا خوب باشید از طرف من ببوسش دختر نازت رو
مامان پریسا
3 دی 91 16:26
مامی یلدا
3 دی 91 17:41
سلام مامی یسنا مرسی سر زدی عزیزم . یسنا رو ببوس
مامان آراد(خاطره)
4 دی 91 13:50
سلام عزیز خاله...با تاخیر یلدا مبارک.. پیشمون نمیای؟ دلم برات تنگیده بود..مواظب خودت باش..میبوسمت
مامان محمدرهام جون
4 دی 91 17:42
سلام ودرود فراوان خاله جون خبر داری ما اسباب کشی مجازی کردیم؟؟؟توی خونه جدیدمون منتظرتون هستیم
مامان پارمیس
4 دی 91 20:20
کجایی الهه جون؟ خوبین؟ دلمون تنگ شده
مامان متین
5 دی 91 15:39
ای جانم.فدای صبوریت خاله جون .ایشالله که تنت همیشه سالم باشه عزیزم
پرنیا جون و مامانش
11 دی 91 10:49
چی شدی عزیزم خدا بد نده ببخش گل خالاه چند بار اومدم بهت سر زدم اما وبلاگت باز نمی شد خیلی ناراحت شدم انشالله که الان خوبی گلم
باران قلنبه
13 دی 91 13:05
سلام عزیزم دخترم باران مظفری تو مسابقه محرم اتلیه سها شرکت کرده خوشحال میشم اگه به وبمون بیایی و به لینک مستقیم اتلیه بروید وبه باران امتیاز 5 رو بدهید تا 20 دی مهلت داره خیلی وقتتون رو نمیگیره ولی یک رای شما خیلی برای من ارزش داره منتظر کمکتون هستم مرسی ادرس مستقیم اتلیه http://soha.torgheh.ir/festival/festivalPage.php?festival=5
عرفان
23 دی 91 13:38
خاله حالا دیگه من و مهتا رو جهانی می کنی