درهم نوشت+ عکسهای به جا مونده از پاییز
دوباره این ویروسها اومدن سراغت. اینبار اما زورشون زیادتر از تو بود و نتونستی مقاومت کنی کوچولوئک.تب کردی و صدات گرفت و گلوت عفونت کرد. حتی برای اولین بار هم گوش درد گرفتی. دکتر گفت گوشت التهاب پیدا کرده ولی جای نگرانی نیست. حالا باید دوباره این داروهای بدمزه رو بخوری ولی هیچی نمیگی. اصلا سر دارو خوردن اذیت نمیکنی با اینکه یکی دوتا از شربتهات تلخه ولی باز هم چیزی نمیگی.با تمام ناراحتی که از چشمات موج میزنه میخوری و بعدش میگی دستت درد نکنه مامان جون. و من میمونم که جوابی بهت بدم که تو باز میگی مامان پس بگو نوش جان دیگه! نوش جان!!! با هر بار دارو خوردن میگی مامان گیده خوب شدم،قوی شدم. امروز متوجه شدی که توی فریزر بستنی داریم.وقتی بهت گفتم الان سرماخوردی و نمیتونی بستنی بخوری با بغض هی پشت سرهم میگفتی :گیده سرما نمیخورم!! و فکر میکردی با همین یه جمله همه ویروسها از بدنت بیرون میرن. کاش اینطوری بود نه؟ حالا بهت قول دادم وقتی خوبِ خوب شدی یه کاسه پر بستنی برات بیارم.
این روزها توی کتابها و کارتونها دنبال خانواده میگردی. همش میپرسی مامانش کجاست؟ باباش کو؟ پس یسناشون کو؟ اگه توی یه کتابی مامان قهرمان قصه ات نباشه پر از استرس میشی و تو همه صفحه ها هی میپرسی پس مامانش کجاست؟نمیدونم طبیعیه یا نه ولی یه بار زهره جون مامان نیایش همین رفتار رو نوشته بود انگار. به هر حال فکر نمیکنم غیر طبیعی باشه. چون من همیشه هر جایی بخوام برم که نتونم ببرمت از قبل آماده ات میکنم و واست توضیح میدم و هیچ وقت بدون نگفتن از پیشت نرفتم حتی وقتی خیلی کوچولو بودی.
چندو قتیه یکی از سی دیهات رو هی از کیف سی دی در میاری و میدی به من و میگی اینو بده به فرهاد من اینو نمیخوام به درد فرهاد میخوره!! اولش فکر میکردم که بالاخره روابطت با فرهاد هم داره حسنه میشه و قراره مثل پارمیس دوست خودت بدونیش ولی بعدا فهمیدم که این حاتم طایی شدن از کجا آب میخوره!!! سی دی کلیله و دمنه خاله ستاره آهنگی داره که توش مامان کبوتر و بابا کبوتر سر دانه گندم دعواشون میشه و بابا کبوتر مامان کبوتر رو از خونه بیرون میکنه. یه روز که اتفاقی با هم نشسته بودیم و نگاه میکردیم اول این آهنگ حالت دگرگون شد و بغض کردی و بعد وقتی به اونجای قصه رسید که مامان کبوتر از خونه میره چنان گریه ای کردی که دل سنگ هم کباب میشد. و من تازه فهمیدم چرا میگی این سی دی رو بده به فرهاد وحیده جون بین خودمون باشه ها مامان فرهاد اگه بفهمه دیگه باهامون حرف هم نمیزنه
پی نوشت: مهدیه جان نمیدونم چطور این همه محبتت رو جبران کنم. تو خودت دریای محبتی . خوشا به حال مهبد گل پسر که توی دستای فرشته ای مثل تو بزرگ میشه. همیشه شاد باشی مهربونم که موج مهربونی رو از صدات گرفتم و دلگرم شدم.
موهات اینجا اینقدر بلند شده بود که ببین چطور بسته بودم واست. بلند میشه دوباره مگه نه؟